چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

ای ایران ای مرز پر گهر !

دهه فجر هم شروع شد ، دهه فجر دوتا حس جالب برای من داره 1- حسی که تو راهنمایی بود یعنی تزئین کلاس ، کنسل شدن کلاس درس و تمرین تئاتر و سرود و جشن (که حتی تو دبیرستان هم اون مزه خوب رو نمی داد و بعدا هم که شد دهه زجر) 2- حس جشنواره فیلم فجر ، تو صف وایسادن ها برای دیدن فیلمهای کارگردان های مشروح ، دلشوره اینکه بلیط بهت می رسه یا نه و پیگیری اینکه کی برنده شد . (که آخریش دیدن فیلم مارمولک تو جشنواره بود که خیلی چسبید چون صحنه های سانسوری رو هم دیده بودیم)
امسال هم جشنواره باید جالب باشه ، من تا دیشب میخواستم امسال از اون جشنواره برو های اساسی باشم ، اما راستش امروز بعدازظهر که خسته و کوفته از بیابون بر می گشتم ، سر ایستگاهی که باید پیاده می شدم برای سینما ، دیدم بیشتر دلم می خواد برم بخوابم ، برای همین فکر کنم خیلی هم نتونم سر قولم وایسم ، ولی به هر حال هر کی می ره ، خوشبحالش ، جای مارم خالی کنه !
بابام امروز یه مجله خریده بود که به مناسبت دهه فجر یه CD با ش بود به نام "سبک زندگی در سال 57" که توصیفی از جوونهای سال 57 بود با اینکه تکراری زیاد داشت ولی قسمتهای جالبی داشت ، یکی عکسهاش که بر خلاف سالهای قبل که هر چی زن نشون می داد همه با حجاب و چادری بودن ، اینجا نشون می داد که آره بابا زنهای انقلابی یکسریشون بدون روسری هم بودن ، شلوار جین می پوشیدن و مردها مد بوده که موهاشون بلند باشه ، یا مثلا فیلمهاش که حتی توش آخرین مصاحبه شاه هم بود و یا تاج گذاری شاه و حلبی آباد و یه تیکه خیلی جالبش آهنگ های اون زمان بود ، آهنگ هایی که یه سریشون نه مال اون زمان حتی مال سالها بعد از اون هم بود ، حتی مال زمانی که من بچه بودم ، با شنیدنش حس خیلی جالبی بهم دست داد ، مثل وقتی که آهنگ یار دبستانی رو می شنوم

قسم به اسم آزادی به لحظه ای که جان دادی به قلب از هم پاشیده شهید در خون غلتیده
که راه ما باشداا راه توووو ای شهییییددد همه به پیش ، همه به پیش ، به یک صدا جاویدان ایران عزیز ما !

خمینی ای امام ای مجاهد ، ای مظهر شرف .....

الله الله لا الاهه الالله ایران ایران رگبار مسلسل ها .....

یه نکته جالب توش این بود که یا درباره ایرانه یا در باره الله و شهدا هیچ حرفی توش از جمهوری اسلامی نیست !
وقتی داشتیم با بابام ، فیلم رفتن شاه رو می دیدیم ، بابام حرف جالبی زد گفت اون ترسو بود ، اگه نمی رفت با اینهمه توپ و تفنگ هیچ کس کاری نمی تونست بکنه ، فقط وابسته بود و فکر می کرد آمریکا براش کاری می کنه !
کاری به درست یا غلط بودن این حرف ندارم ، جالبیش این بود که با اینکه بابام موافق این وضعیت هم نیست ، ولی چون از افراد درگیر توی اون سالها بوده ، چون اون فضا رو دیده ، تظاهرات کردن و اون موقع ها جوون بوده ، مثل الان ما ، یه سری اعتقاداتش هیچ وقت عوض نمی شه ، یعنی تو ذهن جوونهای اون سالها شاه آدم ترسویی بود ،هرچیزی تغییر کنه این تغییر نمی کنه ، مثل الان که مثلا برای ما احمدی نژاد بده ! حالا هر کی بیاد دلیل هم بیاره که نه اینطوری نیست ! بعضی چیزا هیچ وقت تغییر نمی کنه !
خوش بگذره
نظرات 1 + ارسال نظر
نقره ای یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 00:44

اوهوم ... اینو کاملا درک می کنم .... مثلا مامانه منم می گه ... امام یه چیزه دیگه بود .. حالا هزار و دو تا دلیل هم واسش بیاری که ای بابا ... جو بوده و اینا ... عمراْ تو کتش نمی ره ... قضیه ی پای مرغ و ایناست!!! ...
راستی بیابون چه خبر؟؟!! گرگا خوبن؟ به شغالا و مارمولکا سلام برسون!!
چه قدر امشب کامنت زدم من بهت!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد