چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

یکم پرحرفی ... بقیش بعدا می گم !

خب من الان بسیار بسیار زیر صفرم در نتیجه تا ۵ شنبه جمعه شنبه که تعطیله هیچ خبری از هیچ مطلبی نیست ، البته این سه روز یک عالمه همه حرفایی که گیر کردن و تو ذهنم ول وول می خورن رو می نویسم البته تجربه می گه که معمولا فکرهایی که خیلی وول وول می خورن به موقعش که می شه بیرون نمی یان . خلاصه اما ۵شنبه جمعه یه خونه تکونی درست حسابیه !

فقط اینو بگم که امروز بیابون (خود بیابون یعنی جایی که زمین خداست ها) فوق العاده بود عصری که می یومدم بیرون ، بوی هوای که می خواد بارون بیاد ، آسمون کبود و زمینی که داره جوونه می زنه همش جلوم بود عین این مادربزرگهای توپلی دوست داشتنی (مثل مامان بزرگ خودم)  دستاشو باز کرده بود و با یک لبخند بزرگ منتظر بود که بپری تو بغلش و اون تورو مهربونانه بغل کنه !‌خلاصه هوا بس ناجوانمردانه خوب بود. و اونوقت من چیکار کردم ؟ به جایی که برم سر بزارم به دشت و بیابون و حالشو ببرم با یک چرخش درست حسابی با چادر چاخچورم بهش پشت کردم و رفتم سوار ماشینهای مترو شدم ! آخه آدم چرا انقدر عقلش رو از دست می ده بنظر شما ؟

تازه من با آخر شانسم باطری واکمنم امروز تموم شد و مجبور شدم جیغهای ماورای بنفش بچه یک مادر بسیار خوشحال رو تحمل کنم ! فردا هم باطری ندارم ...

خوش بگذره

راستی بهار شده به سه دلیل : اول اینکه پشه های اتاق من برگشتن ، دوم اینکه امروز تو خونه ما بوی پرده های شسته شده تمییز می یاد و از همه مهمتر تو خیابون پر وانتهای حمل شستشوی فرشه  !

بای بای

نظرات 1 + ارسال نظر
نقره ای پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:28

مممم ... جمعه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد