چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

تبلیغات قبل از اکران یا وقتی حمومک مورچه داره

خب آقایون و خانم های محترم ، به عرضتون جلو جلو می رسونم که آخر این هفته من قراره تکلیف این جناب مش ملالدوله رو بعد از 7 ماه آزگار روشن کنم و از وسط مجلس خواستگاری بکشمش بیرون ! خب احتمالا خیلیهاتون یادتون رفته بود که جناب مش ملالدوله ای هم وجود داره ، اما این اصلا به این معنی نیست که ایشون وجود ندارن ،نه!برعکس در کمال صحت عقل و بدن با همه نصف و نیمه بودنش حی و حاضر وجود دارن. تو این 7 ماه هم همش تو مخ من بالا پایین می رفت یا به عبارتی راه می رفت . هی می رفت و می یومد هی می گفت : خب بنویس دیگه ، چی می شه حالا ، تو که دوباره این همه مدت داری می نویسی ، این داستان ما رم بنویس ، شاید ما هم معروف شدیم ! همشم راه بیراه برای اینکه منو تشویق کنه هی سوژه تو مخ من فرو می کرد یا به قول دوستان هی سیخونک می زد . منم الان 7 ماهه که دارم هی سعی می کنم از سرم بازش کنم ، یه روز می گم می نویسم بابا ببین یکمشو نوشتم ، خداییش هم نوشته بودم فقط ته نداشت و هر کاریم می کردم تهش در نمی یومد! بعد یه مدت دیدم ول نمی کنه ، گفتم بابا کار دارم نمی بینی ؟ همینطوری الکی که نمیشه ماجراهای تورو نوشت ، باید یه وقت پیدا کنم بشینم تمرکز کنم . خودت که می بینی من وقت ندارم هیچ کاری بکنم ، فوقش می رسم با دوستام برم بیرون ! این آخری ها هم یه مدت دیگه قهر کرده بود و کاری نداشت به کارم ، منم خوشحال که بیخیال شده.
البته بعدا معلوم شد که زهی خیال باطل و ایشون به پشتکار گفته زکی ! حالا یه روش جدید به کار برده و بدجور داره اثر می کنه . نه اینکه این کلا نصفه و نیمه است بعدش یکم هم قیافش مظلومه همینجوری نگاش کنی دلت باسش می سوزه وای به حال اینکه الان دو هفته است، صاف نشسته رو یکی از این نرون های مغزم ، دستاشو زده زیر چونش و آرنجاشم گذوشته رو زانوش و کلشو گرفته پایین ، هر یه مدت یکبارم یه جوری آه می کشه ، کسی ندونه خیال می کنه از این مظلوم تر تو دنیا فقط امام حسین بوده .خلاصه که منم دل رحم ، حساس ، دیدم دیگه اینجوری رو نمی شه تحمل کرد ، کم آدم خودش درگیری داره ، یکم تو مغزش هر 40 ثاینه یبار بخواد آه بکشه ! خلاصه که قرار شد فعلا قال این قضیه خواستگاری رو بکنم تا بعدش ببینم چی می شه ،خودش که یسری باسیه فرقون یسری هم باسیه محل کارش داستان آماده کرده ، تا خدا چی بخواد !
خلاصه که آماده باشین آخر هفته با ماجراهای مش ملالدوله -3 بر می گردم ، حتما!
خوش بگذره .
نظرات 3 + ارسال نظر
نقره ای سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:33

وایییییییییی!! خیلی باحاله این داستانکت!!! فقط یه چیزی برام همچینی گیر داره ... مش ملالدوله پسره!! تو دختری!! بعد اینجاش من مشکل دارم!! نیمیتونم کنار بیام با این قضیه!! حالا هیچ ربطی هم نداره ها!!! من گیر دارم!!!

شرلوک هلمز سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:24 http://holmes.blogspot.com/

کارت سوخت رو گرفتم..مرسی

رضا شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 20:47 http://hoof.blogsky.com

سلام غزل.حرفات خیلی بهم کمک می کنه.همیشه از این نصیحت های قشنگ برام بفرست.بهت قول می دم ی روزی همه این محبتات رو جبران کنم.راستی من اهل بابلم .نمی تونستم بیام تولد بلاگ اسکای ولی ای کاش می تونستم و میومدم.راستی هرچند وقت ی بارمیام تهران. خاله هام و داییم اونجا زندگی می کنن.فکرکنم آخرای خرداد بیام.اگه اومدم خیلی دوست دارم ببینمت.خداحافظ فرشته نجات من.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد