چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

بلاخره چشممون روشن شد!

خب یه نفس راحت کشیدیم و فهمیدیم که نه بابا سینما هنوز زنده است ! البته از اون مدل زندگیها که نفسی می یاد و میره ! بلاخره اینکه بعد از ماهها چشممون به دیدن یه فیلم درست حسابی که اصول اولیه فیلم بودن یعنی داستان رو داشته باشه،‌روشن شد. البته تبلیغات خوبی روش نشده ، چون توی عکسهای تبلیغاتیش همش جنگ و خون و خونریزیه ! اما برخلاف اونکه آدم فکر می کنه الان می ری یه فیلم پر از بدبختی و فلاکت و دعای الکی و معجزه می بینی ، یه فیلم واقعی می بینی، فیلمی که هم کل سالن رو می خندونه ، هم به هیجان می یاره ،هم باعث می شه گریه کنی ،هم اینکه افتخار کنی که ایرانی هستی که این آدمها از تبار تو اینجوری جنگیدن تا تو حالا رنگ زندگی رو ببینی ! البته اینکه آخرش یکم زد رو دنده شعار و اینا بماند ولی خب خوب بود دیگه ، من بعد از ماهها تحریم سینما که لذت بردم !

راستی دوستانی که با دل و جون یه سه چهار باری پول تو جیب این کارگردان چماق به دست دیروزی کردن و رفتن فیلم اخراجی ها و بعدشم اومدن گفتن که نخیرم اینا واقعیت های جبهه بوده، لطفا برن این فیلم رو هم ببینن ، می تونن حتی شنبه ها برن که بلیط نصفه و ببینن که واقعیت جبهه چی بوده! و اینکه اون کارگردانشون چه خزعبلاتی به خورد مردم داده !‌

در ضمن اگه هم طالب عشقولانه استخون دار هستین و یکم دوست دارین چند تا پسر خوشتیپ رو ببینین که سر یه دختره به جون هم افتادن و صحنه های سوزناک! بازم می تونید برید این فیلم رو ببینید که توش یه فواد داره که خوب بازی می کنه و خدای عشقولانه است!

حالا دو تا صحنه جالبشم می گم که بیشتر ترقیب بشین :

۱- یه جا یه صحنه داشت که یکی از قهرمانهای فیلم داره می میره ، در آخرین لحظه دست می کنه تو جیبش و یه عکس بیرون می یاره ، که قاعدتا می بایست  عکس نامزدی ،‌زنی چیزی باشه بعد دوربین می ره رو عکس و می بینی عکس امام خمینیه! اینو که نشون داد کل سالن صداشون در اومد که برو بابا مسخره بازی ها چیه، یعنی صدای اعتراض مردم بلند شد! جلالخالق !

۲- فیلم با کلی صحنه احساسی ، یه صحنه هم داشت که نشون می داد یه هزار پا به چه گندگی از روی صورت باران کوثری رد می شه ، بعد از سینما که اومدیم بیرون یه سری خانم که از اتفاق جلوی ما هم نشسته بودن ، داشتن جلوی ما حرکت می کردن. خانومه می گفت وای اون سوسماره چی وحشتناک بود! بقیه هم بهش اعتراض که اون سوسمار نبود و کلی مدت داشتن درباره شخصیت بسیار مهم و حیاتی هزارپا توی اون فیلم صحبت می کردن! بیچاره کارگردان!

همین ، راستی خواستین برین منم خبر کنین که می یام یه بار دیگه هم ;)

خوش بگذره

پ. ن: یه دور خوندم دیدم اصل کاری یعنی اسم فیلم رو نگفتم : روز سوم ! راستی داستان خرمشهره و الحق که خوب گفته داستناش رو !