چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

۱۲۰٪ دخترونه

جمعه شبه، فردا تعطیله و من خوشحال از بدست آوردن یک روز آزاد، دارم اتاقم رو مرتب می کنم. در واقع دارم به کارهای عقب افتادم میرسم! در حین مرتب کردن یکی از کشوهام، چشمم به چندتا از لاکهام با رنگهای تند می یوفته که به خاطر شرکت و ضوابطش ازشون کمتر استفاده میکنم. یکی از اونها یک رنگ نارنجی درخشانه که بدجور وسوسه ام می کنه. می تونم امشب بزنمش تا فردا شب، و فردا شب با یکی از اون رنگهای ملایم تر عوضش کنم!

همینطور که دارم با دقت برس آمیخته به اون رنگ پرنشاط رو روی ناخن هام میکشم و حواسم جمعه که صاف از آب دربیاد، یاد چند سال پیش می یوفتم. توی یه وبلاگی به اسم خرمگس، که مال یه پسری بود، یکدفعه پرسیده بود که دخترا بگن چه حسی دارن وقتی لاک می زنن ؟ اونموقع اصلا انقدر جدی لاک نمی زدم و این سوال بنظرم خیلی بی معنی اومد. بیشتر فکر می کردم که به خاطر جمع کردن مخاطب پرسیده! اما حالا بعد از اینهمه مدت، این سوال و اون جریان دوباره یادم اومده بود.

همونطور که با دقت یکی از ناخن های دست چپم رو که ازهمه بلندتر و منظمتره، لاک میزنم. دارم فکر می کنم که این کار حس قشنگی بهم میده. از اینکه دستهام رنگی می شه، خوشم می یاد. از رنگ های مات و مرده بدم می یاد. معمولا هم صدفی ها رو انتخاب می کنم تا جلوه بیشتری داشته باشه. علاوه بر اون شیک تر بنظر می یام. گو اینکه با پوشیدن کفش ورزشی و شلوار پارچه ای این شیکی رو بهم می زنم!

حالا دیگه لاک دست چپم تموم شده و باید بزارم خشک بشه. کار خوبی از آب دراومده، معمولا دست چپم همیشه بهتر از دست راستمه. دستمو می گیرم بالا و به ناخن و لاک روش توی نور نگاه می کنم . از حرکت نور چراغ روی ناخن های رنگیم، خوشم می یاد. یادمه اولین دفعه ای که از لاک زدن خیلی خوشم اومد، وقتی بود که خونه یکی از دوستام به عنوان شوخی به ناخن هام یه لاک نارنجی تند زدم و اومدم بیرون. ظهر جمعه بود و همونطور که فرمون ماشین رو گرفته بودم از برقی که نور خورشید روی لاکم انداخته بود واقعا خوشم اومد. احساس کردم که فرم دستهام چقدر زیباست. اونروز نسبت به خودم احساس بهتری داشتم.

لاک زدن دست راستم رو شروع می کنم. معمولا خیلی کم پیش می یاد که بدون خط خوردگی این دستم رو لاک بزنم. همیشه یکی از ناخن هام خراب می شن. در همین حین، یاد یه خانم کوچولو با کفش های تق تقی می یوفتم که به خاطر شرایط مامان باباش  مجبوره مدت زمانی از روز رو با بزرگترها باشه . و چون اون کوچولوی باهوشیه، سعی می کنه خودش رو با محیط تطبیق بده و ادای بزرگترها رو دربیاره و قسمتی از بزرگتر بودن رو تو امر کردن می بینه. معمولا روزهای اول هفته می یاد و با خودکارش رو میز من می زنه و میگه : "لاک تو شرکت ممنوع، چند بار باید بگم!" دلم می خواست اینجا بود و براش ازاین لاک می زدم تا این حس شادی بخش رو تجربه کنه ، چون فکر کنم همه دخترها از اینکه زیبایی بیشتری داشته باشن خوششون می یاد کوچیک و بزرگ هم نداره. یه جورایی دلم می سوزه اگه تا وقتی بزرگ می شه نفهمه که چه لذتی داره آدم با لاک رنگی و کفش های تق تقی اینور اونور بره!

کار هر دوتا دستم تموم شده و نشستم که خشک بشه. با اینکه رنگ قشنگیه، اما لاکش خیلی دیر خشک می شه. همین یکی از دلایلی که معمولا باعث می شه لاک هام خراب بشن چون مدت زمان زیادی  نمی تونم بیحرکت یه جا بمونم. وقتی که به دستهای لاک زدم نگاه می کنم، بخصوص انگشتهای که خوب لاک خوردن، لذت می برم. درست مثل وقتی که روپوشم با شلوارم رنگ متناسبی دارن و آرایش صورتم هم بهش می خوره. احساس می کنم خودم برای خودم شخصیت قائل شدم و به خودم اهمیت می دم.دقیقا این حسیه که هر شبی که لاک هام رو پاک می کنم و لاک جدید می زنم، بهم دست میده. اینکه وجود خودم برام ارزش کافی داره که بهش توجه بیشتری بکنم که مرتب و تمییز و زیبا نگهش دارم.

فرداشب باید همه اینا رو پاک کنم و به جاش یه لاک رنگ اکلیلی بزنم!

شب خوش و خوش بگذره .