چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

بازی و دوستام و وبلاگم !

خب ! من اصلا آدم خودخواهی نیستم،در واقع می خواستم که از ۱۱ مهر دوباره با یه داستان شروع کنم اما وقتی که شاذه اومد من رو به بازی دعوت کرد، قلقلک شدم که بنویسم و با خودم گفتم که خب حالا زودتر توی همین هفته اول به بهونه بازی شاذه می نویسم آخه شاذه خیلی به گردن ما حق داره :)بعد وقتی که جاوید اومد کامنت گذوشت که بنویس ،‌گفتم زشته که آدم حرف دوستش رو زمین بندازه و دنبال یه زمان مناسب می گشتم که یه شب بشینم بنویسم ، اما امروز صبح که کامنت فیروزه رو دیدم، دیگه صبر رو جایز ندونستم ، و با اینکه هیچ وقت پست هایی که از شرکت می نویسم جالب از آب در نمی یاد ، اما در همین لحظه دارم می نویسم :) می دونین همین ۶ تا کامنت خیلی دوست داشتنی بود و من اینجا رو برای همین دوست دارم  خب شاذه جان یه بازی دعوت کرده که نمی دونم اسمش چیه اما جریانش اینه :

۱- خودمو معرفی کنم : من غزل هستم ملقب به باقالی :) ۱۱ مهر می شه ۲۷ سالم،‌اصلا هم پیر نیستم اینو حافظ گفته ! 

۲- فصل و ماه و روزی که دوست داری : خب واضحه شده دیگه تا الان برای همتون که من فصل پاییز رو دوست دارم بعدش بهار (کلا معتدل باشه جریان)  ماه و روزشم خب معلومه ۱۱ مهر!

۳- رنگ :شوخی می کنی معلومه که آبی آسمانی ، بعدش هر چیزی که ملایم باشه!

۴- غذای مورد علاقم : هر نوع غذایی که توسط آشپز ماهری پخته شده باشه یعنی خوشمزه باشه،‌مثل غذا های مامانم ،‌مامان بزرگم ،زن داییم ، مامان گلناز ، و سر آشپز رستوران های خوب:) اصلا این معنی رو نمی ده که من آدم شکمویی هستم ;)

۵- موسیقی مورد علاقم ; ببین این سوال رو باید برعکس بپرسی ، چه موسیقی دوست ندارم : دقیقا موسیقی که خودم بهش می گم هاهایی و سردم دارش هم جناب شجریان پدره ، به غیر از اون نوع هر چیزی که بهش بگن موسیقی رو دوست دارم البته متنش نباید بی ادبی و جفنگ باشه :)

۶- بدترین ضد حالی که خوردین : این احتیاج به فکر داره به این سرعت نمی تونم بگم!

۷- بزرگترین قولی که تاحالا دادم :  این سوال ابهام داره ، بزرگی از چه لحاظ ؟ اما خب قول هایی که دادم و خودم خوشم می یاد اینکه یک روز عصبانی نشم که جناب همکارهای گرامیمون نزارشتن ، بعد به خودم قول دادم که آروم غذا بخورم که خب شد ،‌آهان سخترین قول هم باسیه من اینه که یکی بهم بگه اینو که می گم به کسی نگو ، من به کسی نمی گم اما خب خیلی بهم فشار میاد! :)

۸- ناشیانه ترین کاری که کردم : یه دفعه اوایل جوانیم بود، بعدش یه کیک شکلاتی پختم، که خب خیلی خوب از آب در نیومد هم پف نداشت هم بوی تخم مرغ می داد اما زور و زور بردمش خونه مامان بزرگم ،بیچاره ها همه گفتن خوب شده !

۹- بهترین خاطره زندگیم : آقا من کلا با ترین مشکل دارم ،‌انتخاب یکی برای من سخته باسیه همین اونایی که الان یادمه رو می گم ،‌عروسی راحیل ، تولد ۴ سال پیشم که با همه دوستام بیرون بودم تو یه پیتزا فروشی باحال،‌مسافرت که ۴ تایی رفتیم شمال و .. کلا خاطره خوب زیاد دارم الان یادم نیست.

۱۰ - بدترین خاطره زندگیم : خب مسلما از دست دادن یه عزیز دیگه ،‌اما واقعا بدترینش صحنه دیدن بد شدن حال یه عزیزی وقتی که می دونی زمان کمی از عمرش باقی مونده ،‌اون صحنه از ذهنم پاک نمی شه

۱۱- کسی که بخوام ملاقاتش کنم : توکا نیستانی ، ناصر غیاثی ، آلوچه و آقاشون ، شاذه جون و شرلوک هلمز که ندیدمشون از نزدیک و تمام دوستام که دلم براشون تنگ شده !

۱۲- برای کی دعا می کنم : برای خواهرام ،‌مامان بابام ، دوستام ! خودم البته، که آدم خوبی باشم!

۱۳- به کی نفرین می کنم : امیدوارم هیچ وقت انقدر عصبانی نشم که به این مرحله برسم !

۱۴- وضعیتت در ۱۰ سال آینده : خب این قسمتش از همه بهتره ، من ۱۰ سال دیگه در چنین روز و ساعتی ،‌تو خونه خودم نشستم و دارم روی یه داستان کار می کنم ، کار کامپیوتر رو به تازگی برای همیشه گذوشتم کنار !

خب دیگه امری فرمایشی !

راستی من از نقره ای ، فیروزه ، جاوید که حتما می خوام که شرکت کنن بقیه هم  اگه خواستن خوشحال می شم !‌

خوش بگذره

نظرات 2 + ارسال نظر
شاذه یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:58

سلام باقالی خانم:)
مرسی که نوشتی
تو آبی مشترکیم
فول نه قول مجید جان! (خطا)
خب خوبه اینایی که میخوای ببینی خیلیم دور از دسترس نیستن

فیروزه دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:34

وای غزل،خداییش مورد پنجمت خیلی خنده دار بود!!!!!!!!!!!تو فوق العاده ای غزل!چون می دونی ده سال دیگه ی خودتو تصور کنی!من که هر چی فکر میکنم به نتیجه ای نمی رسم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد