چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

قطعا فعالیت بدنی، یکی از راه های مقابله با افسردگیه!

خیلی دردناکه که آدم ببینه رفیقی که در بیشتر لحاظات خوب و بد باهاش بوده، ناراحت و دلگیر باشه. اوایل حالش به این بدی نبود،‌ یعنی موضوع انقدر وخیم نشده بود و برای همه بخصوص خودش قابل تحمل بود. اما چند وقت بود که هرکی می دیدش اگه روش می شد جلوی خودش قیافه اش رو تو هم می کرد و زیر لب ابراز ناراحتی می کرد وگرنه پشت سرش می گفت. بیچاره خودش دیگه کاری نمی تونست بکنه، جز اینکه غصه بخوره. منم با اینکه خیلی دلم می خواست، اما هی نمی شد که کمکی بهش بکنم. اما دیگه این اواخر هر وقت می دیدمش دلم براش می سوخت. می دیدم که وقتی از کنار دوستای دیگه اش رد می شه که همه سرحالن، حالش گرفته می شه. ۵شنبه دیگه تصیمیم گرفتم هرجوری شده از این حال و هوا درش بیارم. می خواستم تمام تلاشم رو بکنم ، اون به گردن من خیلی حق داره و هر کاری براش بکنم کمه!

 صبح ۵ شنبه یه سری کار داشتم که باید انجامش می دادم و تا ساعت ۳- ۴ طول کشید، از صبح باهاش قرار گذوشته بودم که تا قبل از افطار ببینمش و کاری رو که خوشحالش می کنه انجام بدم. تا حالا اینکارو نکرده بودم اما فکر میکردم که از پسش بر می یام! تمام وسایل مورد نیاز رو برداشتم و رفتم توی حیاط!

بیچاره همدم  من اونجا بود! کثیف کثیف. فکر کنم ماهها بود که هیچ آبی به بدنش نخورده بود. منم دست به کار شدم، یه سطل رو پر از آب کردم و توش تاید ریختم و افتادم به جونش، حالا نشور کی بشور. تقریبا سه بار کامل شستمش. به غیر از خاکی که در اثر ۵-۶ ماه عدم شستشو روش بود، روی بدنش پر از دونه های سیاه ریزی بود که در اثر خوابیدن زیر درخت بوجود اومده بود. و من مجبور بودم برای از بین بردن اون دونه ها بدجوری بدنه اش رو بسابم!

دقیقا ۲:۳۰ اینکار طول کشید، به قول معروف از کت و کول افتادم، آخراش دیگه داشت غروب می شد و آب توی حیاط هم سرد سرد بود و منم که خب چون ناشی بودم، خیس خیس شده بودم. وقتی که راضی شدم که همه جاش از بیرون و شیشه و تو و دستگیره و گلگیر و پلاک های جلو و عقب و حتی برف پاکنش تمییز تمییز شدن، بندو بساطم رو جمع کردم که برم که جناب پدر سر رسیدن و گفتن :‌اِ کجا؟ باید خشکش کنی! من که فکر می کردم خشک کردن یه جنبه تزئینیه جریانه و خوب تو هوای آزاد باشه، خودش خشک می شه دیگه! فهمیدم که ممکنه باعث بشه این نازنین بگون ما سر ما بخوره و خراب بشه! در نتیجه یه نیم ساعتی هم با هرچی کهنه گردگیری که مامانم تو خونه داشت، خشکش کردم !

حالا یه پارچه عروس شده و با برف پاکنهای افراشته توی حیاط لمیده! منم بشدت از دست خودم راضیم! اما خب فکر کنم که دفعه دیگه پول بدم ببرمش کارواش باز هم، گو اینکه تو کارواش مثلا ۳۰۰۰ تومن می دی اما دوبرابرش باید به زور انعام بدی که بدجور رگ اصفهانی من رو بجوش می یاره اما خب فکر کنم در سال یکبار بشه چنین فعالیت بدنی سنگینی رو تو حیاط خونه انجام داد!

این بود انشای ما در باره چگونه دوست خود را خوشحال کنیم !

خوش بگذره !

پ. ن : این آهنگ رو روز تولدم خیلی گوش دادم! تولدم بود آخه چند روز پیش که افتاده بود تو عزا داری!‌ البته خیلی هم بد نشد، چون از یک هفته قبلش به بهونه اینکه عزاداریه ملت دارن برای من تولدت می گیرن تا آخر هفته بعد;) به هر حال جناب همایون شجریان برعکس باباش مدل آهنگهاش جوری هست که من خوشم بیاد! و این آسه آهنگاشه!

نظرات 6 + ارسال نظر
نقره ای شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:12

اون همایون ناخلف هم کم کم آدم می شه و میاد تو خط ... فعلاً که جز همخوانی و آبروریزی کار دیگه ای نمی کنه که ....

***

بابا شوفر!!!

شاذه شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 22:30 http://shazze.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود
منو بگو که چقدر دلم برای این مریض افسرده دلم سوخت!! فکر کردم جدی جدی با یه آدم طرفی!
تلاشتو بکن. تو موفق میشی.
تولدتم خیلی مبارک
http://tbn0.google.com/images?q=tbn:vmhcN1YqfkXJMM:http://www.cardisland.com/images/XW3C70187H.jpg
اینم هدیه های من با یه دنیا محبت :*)

مرسی مامانی !‌تو همیشه لطف داری !‌خوشحال شدم که غافلگیرت کرد منم می خواستم همینطوری بشه دیگه !
بازهم مرسی برای تولد و کادوهای خوشگلت!

جاوید سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 22:57 http://gamez.ir

دیر به دیر که به روز می کنی مشکوکم که شدی ها... ولی جدای این مسائل فکر کنم منتظری بعضی ها نظر بدن بعد آپ کنی حالا بعضیا بیان نظر بدین تا خانوم آپ کنه ...

شما چیزی نگو در مورد مشکوکی که اینجا محیط عمومی من نمی تونم همه چیزها رو بگم فقط می گم ۱۱ شب دیگه بقیشو خودت می فهمی!
باسیه شمام می گن کافر همه را به کیش خود پندارد!! بعله!

نقره ای چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:59

یه چی دیگه بنویس ... خسته شدم بس که این پستتو دیدم!!!

چشم قربان! امری فرمایشی دیگه ای نیست؟ چایی بیارم خدمتتون ؟
در ضمن دیگ به دیگ می گه روت سیاه!

فیروزه جمعه 20 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 14:27

اگه باز ناز بیام که بنویسی و ناز نکنی و اینا،اونوقت مث اون دفعه تحویلمون میگیری؟!!

جاوید شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 23:40 http://gamez.ir

ساعت یازده شب چه خبر بود هان !!! من یادم نمی آد در ضمن فعلا که شما اصلا نیستی به روزم که نمی کنی دیگه مشکوکیت از این بالا تر داریم مگه ؟ :))))))))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد