چه احساسی داری وقتی یکی دستشو تا آرنج فرو کرده باشه تو حلقت ؟ دقیقا احساست چیه اگه این عمل به صورت ممتد 8 ساعت ادامه داشته باشه ؟!!
شاید مثل احساس امروز من ، وقتی عصر از شرکت اومدم بیرون باشه ! می دونی فقط مسئله صدا نیست که تو یه جای شلوغ آدم رو اذیت می کنه ، مسئله حرفه ! اینکه چی می شنوی ! داد بیداد ، تیکه های آنچنانی ، غر زدن ، به هم خندیدن ، سرکار گذاشتن . کافیه یکی دهنشو باز کنه که نظری بده ، کلی دکتر مهندس تو رشته ضایع کردن آدمها سر سه سوت لهش می کنن : "آره خوب می دادن بهت سیاهی لشکر فیلم 300 بشی !" "عمرا با دخترا بهتر از این نمی شه حرف زد ! " "یک مشت اراذل و اوباش اینجا ریختن !" "از پنجره پرتت می کنم بیرون ها !" "فلانی که اختلاص می کنه ، تو هم لابد شریکشی که ازش دفاع می کنی !" "میکنه خوبم می کنه تا چشمت در بیاد ! " "بروبابا تو هم که دیگه آخرشی ، معلومه خانومت این مدت خوب تربیت کرده !" همه اینها به ظاهر حرفهایی که با لفظ شوخی به خورد هم می دیم ، یکی اون وسط می خوره و چند نفر می خندن و اونی که گفته بادی تو گلو می ندازه که ببین چه با حالم ! اونیم که خورده یا یکی گنده ترشو می ندازه یا اینکه مغلوب حریف قدرش می شه و برای اینکه رسوا نشه همرنگ جماعت ! اگه دوتا از این قلدرهای تیکه پرونی به پست هم بخورن ، حتی می تونی تا نیم ساعت سوژه برای خنده داشته باشی ، که دو نفر شون خیلی سریع پته های همو می ریزن رو آب و رسوا شدن آدمها از قدیم محلی باسیه خنده بوده ! در واقع نوعی دعوای مدرن می شه بهش گفت ، تو عصر ارتباطات و تکنولوژی وقتی پای دکتر مهندس در میونه ، نمی شه لات بازی در آورد و عصبانی شد و کتکاری کرد که خود کتک زدن یه جور شوخیه که بهش می گن شهرستانی ، پس حربه بُِِرنده تری رو انتخاب می کنی : حرف و کلام ،که هرچقدر حرفت با تیز بینی باشه و سریعتر بتونی نقطه ضعف طرف رو در نظر بگیری ، برنده میدونی . هیچ ضرری هم به کسی نرسیده نه دستی شکسته نه صندلی خورد شده شاید فقط روح و غروره که خورد می شه که اونم کسی نمی بینه ! اما خنده مگه نباید بر هر درد بی درمان دوا باشه ، چرا این خنده ها درمانی به درد نیست .چرا با اینکه من امروز از صبح تا ظهر حداقل کلی خندیدم ، بیشتر حالم بد بود. چرا وقتی خنده تموم می شه به جای اینکه شاد تر باشی فقط فکته که درد گرفته !! می دونی، سخت می گیرم یا آسو ن اینو نمی فهمم ! چرا نمی شه با هم مهربون باشیم ؟ چرا تنها راه ارتباط برقرار کردن با آدمها شده اذیت و آزار ؟ شده سر به سر گذوشتن ؟ مگه نه اینکه مهر و صفا و صمیمیت که تامین کننده آرامش انسانه ؟ چرا این چیزها فقط تو نوشته ها و داستانهاست ؟ چرا آدمها دو رو دارن یه روی ناسازگار اذیت کن و یه روی خوب و دوست داشتنی ؟ چرا باید صد سال بگذره تا بفهمی اون آدمی که هرروز داری باش کلنجار می ری ، قلب هم داره !
به خدا اگه یکی حالش بده ، خیلی راحت می شه رفت جلو و ازش پرسید چی شده ؟ ! دوست داشتن فقط به گفتن دوستت دارم نیست ، لازم نیست فقط آدما یک نفر رو تو زندگیش دوست داشته باشن تا زندگی کامل بشه. دوست داشتن محبت کردن به هر چیزیه که دورو برته ، و یکی از بیشترین نوع موجوداتی که ما در سال باهاش برخورد می کنیم همکارانمون تو شرکتن ، روزی 8 ساعت می بینیشون ! و فکر کن روزی 8 ساعت ، کشمکش و درگیری و بزن بزن لفظی ، چی از روحت به جا می زاره ؟ !
برای اینه که احساسم عصر که می یام بیرون اینه که یکی راه گلوم رو بسته ! من می خوام نفس بکشم ! حس بدیه که 8 ساعت یکی دستشو تا آرنج کرده باشه تو گلوت ، خیلی حس بدیه !!
خوش بگذره |