لاک سفید دارید ؟
مثل همیشه با صدایی از چرت در می یام و چشمام رو باز می کنم . تو مترو، تو آخرین واگن،رو آخرین سری صندلیها، رو آخرین صندلی نشستم .روبروم آخرین در قطار قرار داره و جلوی اون یه دختری تو سه کنجی که دیوار قطار با پایه صندلی ها می سازه، کف زمین نشسته . پاهاش رو و جمع کرده و به پایه صندلی تکیه داده ! کیف لوازم آرایشش رو پاشه و مقنعه اش رو از سرش در آورده و داره به صورتش پنکیک می زنه ! ناخود آگاه بهش خیره می شم. مدتیهاست که دیگه از دیدن صحنه ای که تو واگن بانوان ، دخترا روسریهاشون رو در می یارن، تعجب نمی کنم. به خصوص که اینجا واگن آخره و دری که پشتش راننده قطاره همیشه بسته است !
اما من همیشه از نگاه کردن به کسی که داره آرایش می کنه خوشم می یاد ، اینکه داره دقیق چیکار می کنه ! دختره پنککیک زدنش تموم شده و داره روژگونه می زنه . برای اینکه روژگونه روی محل مناسبی از صورتش قرار بگیره ، لَبهاشو غنچه می کنه تا لُپهاش بره تو و ردی که رو صورتش می مونه ،در واقع محل دقیق گونه اش رو مشخص می کنه که رژگونه رو همون جا می زنه !
همینطور که دارم نگاش می کنم افکار مختلفی به ذهنم می رسه : یاد یکی از دوستام می یوفتم که بعد از25 سال زندگی تو ایران ، حالا داره انگلیس زندگی می کنه . وقتی ایران بود همیشه خوب آرایش می کرد اما یادمه اولین دفعه ای که از اونجا اومد گفت که اونجا انقدر همه سادن که آدم روش نمی شه حتی یک رژ لب بزنه ! و یاد یه مقاله که توش درباره آرایش شرق و غرب صحبت کرده بود و گفته بود که چون تو فرهنگ شرق زنها تنها می تونن صورتشون رو نشون بدن در نتیجه بیشتر صورتشون رو آرایش می کنن و بیشتر نمایش می دن .اما تو فرهنگ غرب،چون خیلی راحتتر می تونن موهاشون و بدنشون رو هم نمایش بدن ، خیلی آرایش صورتشون رو زیاد انجام نمی دن !
دختره همچنان داره رژگونه می زنه ، چند بار صورتش رو توی آینه کوچکی که دستش گرفته چپ و راست می کنه ، دقت زیادی داره ! یاد صورت خودم می یوفتم که نه تنها آرایشی روش نیست بلکه حتی شاید کثیف هم هست. ناخود آگاه دلم می خواد منم کیفم رو دربیارم و آرایش کنم اما برام غیر ممکنه که جلوی این همه آدم دیگه ، کما اینکه همه زن باشن ، خودم رو آرایش کنم. احساس می کنم کار خیلی بد و زشتیه ، همیشه تو خفا خودم رو آرایش کردم تو دستشویی یا تو اتاقم. حتی وقتی توی ماشین یواشکی ، برای اینکه صورتم از یکنواختی در بیاد، یه رژ لب زدم ، قبلش 10 بار چک کردم که کسی رد نشه و اگه کسی دیده تا مدتها احساس کردم گناه بدی مرتکب شدم ! به دختره نگاه می کنم از من کوچیکتره و بدون هیچ احساس گناهی داره جلوی 30 تا آدم دیگه رژ لب می زنه !
همچنان بهش خیره شدم و کوچکترین حرکتش رو زیر نظر دارم،در واقع نمی تونم ازش چشم بر دارم با اینکه می دونم کار خوبی نیست. رژلبش رو زده و حالا داره خط لبش رو می کشه ، بعد از اون هم بایه رژلب دیگه قسمتهایی از لبش رو پررنگ تر می کنه( تاحالا این کارو نکردم باید یادم بمونه این دفعه امتحان کنم !) حالا دوستاش دارن چتری هاشو درست می کنن ، کیف لوازم آرایش در واقع مال خودش نبود و مال یکی از دوستاش بود که هیچ آرایشی به صورتش نیست ! موهاش رو درست می کنه و مقنعه اش رو سرش می کنه و اونو تا جاییکه چترهاش رو خراب نکنه می یاره جلو . یکبار دیگه خودش رو تو آیینه نگاه می کنه و با خنده و سر و صدا تو ایستگاه شلوغی پیاده می شه !
نا خود آگاه به دورو برم با دقت بیشتری نگاه می کنم ، همه اکثرا لباس های مشابهی پوشیدن. 95% روپوش سیاه و مقنعه سیاه دارن ، تنها چیزی که تو هر کدوم متفاوته نوع مدل موهای جلوی سرشونه که از زیر مقنعه بیرونه ، مال یکی کجه ماله یکی صافه ، یکی فرق داره یکی داده بالا ! به هر حال هر کدوم می خوان به نوعی زیبایی رو نشون بدن حتی شده از طریق چند تار مو و اعمال مدلهای تازه !
چشمام رو می بندم که بازم چرتی بزنم ، یه کلیپ تو ذهنم می یاد که می گفت زیبایی دوست داشتنیه !

نیم ساعت بعد ، وقتی از متروی میرداماد می یام بالا ، ماشینهای سبز رو می بینم. الان مدتهاست که اونجا وایسادن ، قیافه هیچ کدومشون قشنگ نیست. وقتی از کنارشون رد می شم به این فکر می کنم که بلاخره اینا خسته می شن و دست از سر مردم بر می دارن یا مردم خسته می شن و به دین اینا رو می یارن !

همین خوش بگذره !