ارمنستان ۹- دانشگاه!

خب، بعد از یه بالا منبری که ما رفتیم و اشک جماعتی رو در اوردیم ! بریم سراغ ارمنستان. هرکیم تا حالا نخونده خوشانس بوده از همینجا شروع کنه!

ما کلا ۳ روز کامل اونجا بودیم ، یکشنبه که ظهر رسیدیم و تا بخودیم بجنبیم شب شده بود، منم که چهارشنبه شب برگشتم ، آبجی کوچیکه هم ۵ شنبه صبح در نتیجه سر جمع می شد، سه روز . تو این سه روز برنامه تا حدی این بود: صبح ساعت ۹ می یومدیم بیرون، مرفتیم دانشگاه تا ظهر اونجا می گشتیم و حرف می زدیم با همه ، بعد یه جایی ناهار می خوردیم ساعت می شد ۲ ظهر ، به اسرار من می یومدیم خونه می خوابیدیم بعد دوباره ساعت ۵ می رفتیم بیرون شهر رو می گشتیم به دنبال آثار تاریخی و قدیمی و موزه و از این چیزا و همش خیابون گز می کردیم و شب خسته و کوفته بازهم به اصرار من می یومدیم خونه و شام نمی خوردیم و می خوابیدیم! یه شب مونده به آخر با دوستان رفتیم یه رستوران باحال، یه بعد از ظهر هم بازهم به اصرار من رفتیم یه کافی شاپ توی همون republic و من ،بعد از سه روز چایی نخوردن چاییی خوردم !!

خلاصه یعنی قسمت اعظم ماجرا مربوط به دانشگاه می شد، در نتیجه من این پست رو به دانشگاه تخصص می دم . تا جاییکه من یادمه و اونجا فهمیدم توی ایروان سه تا دانشگاه کله گنده بود. یکی دانشگاه ملی خودشون که رشته های معماری و کامپیوترش من می دونم که خیلی معروف بود! یکی دانشگاه فرانسوی ها و اروپایی ها که دانشگاه گرون و خوبی بود در واقع یه نمایندگی مستقیم از وزارت فرهنگ فرانسه بود، یکیشم مال اتحادیه اروپا بود و دست آخر دانشگاه آمریکایی ها که کلا خارج شهر بود اونطور که به ما گفتن و دیگه از نظر هزینه سوپر بود و ما هم چون که آمریکا شیطان بزرگه، کلا ندیدیمش!

یکی از نکته هایی که ما اونجا از دوستمون فهمیدیم این بود که  پذیرش دانشجو یکی از صنعت های جدید التاسیس اونجا به حساب میاد و بسیار هم سود آوره. خب فکر کنید از دانشجو پول شهریه می گیرن، پول اجاره خونه ،آب، گاز، برق، خوراک و.... می گیرن خب خیلی باسیه کشور به اون کوچیکی خوبه دیگه! و جالبیش هم این بود که همین جور تو خیابون دانشجو ریخته بود و ازقضا ۷۵٪ هم ایرانی بودن به صورتی که من و آبجی کوچیکه از روز دوم هر دانشگاهی که می رفتیم یکی از تفریحاتمون این بود که بشینیم از روی قیافه دختر، پسرها حدس بزنیم که ایرانی هستن یا نه . که خب انقدر قیافه پسرهای ارمنی کپی برابر اصل هم دیگه بود که پسر ایرانی ها کاملا قابل تشخیص بودن اما در مورد دخترها به این سرعت نمی شد نظر داد!

خلاصه ما روز اول یعنی دوشنبه صبح شال و کلاه کردیم و اول رفتیم یه سر به یکی از سوپرمارکتهای بزرگ اون اطراف زدیم و من یک عدد قهوه با شیرینی گنده عسلی به عنوان صبحانه خوردم بعدشم راه افتادیم رفتیم دانشگاه اروپایی فرانسوی که دوست آبجی کوچیکه و دوستش که همون مهرداد باشه قرار داشتیم. مهرداد توی دانشگاه فرانسوی ها داشت لیسانس IT می خونده(اگه درست یادم مونده باشه!) سربازیش رو ایران رفته بود و بعدش اومده بود اینجا برای ادامه تحصیل، یه سه سالی می شد که اینجا بود و برعکس دوست خواهر کوچیکه که ارمنی رو بهتر از خود ارمنی ها حرف می زد، خیلی زیاد ارمنی هنوز بلد نبود، به نظرش دلیلی نداشت که آدم وقتش رو بزاره و این زبون رو یاد بگیره!

نکته جالبش این بود که هرکسی که می خواست اونجا از دیپلم شروع کنه باید یکسال به عنوان کالج یا همون پیش دانشگاهی خودمون اونجا زبان روسی یا ارمنی می خوند بعدش امتحان زبان میداد و اگه قبول می شد می تونست تو دانشگاه ها انتخاب رشته بکنه چون حتی تو دانشگاه فرانسوی ها هم دوسال اول کلیه درسها به زبان ارمنی بود و تو می بایست ارمنی بلد باشی تا بتونی درس بخونی ، البته یکسری استثنا هم مثل رشته این مهرداد خان بود که چون کامپیوتر و دانشگاه اروپایی می خوند کلیه درسها به زبان انگلیسی بود حتی توی دپارتمان هم با همه انگلیسی حرف می زد.

ما روز اول تا برسیم دانشگاه ساعت ۱۱ شده بود و یکدفعه با فوج عظیمی از دانشجویانی که کلاسهاشون تموم شده بود روبرو شدیم. یک عالمه پسر و دختر و البته دخترهایی فوق العاده شیک و آرایش کرده و مو درست کرده با انواع و اقسام تیپ های متفاوت کاملا متضاد با پسرهایی که همه یک شکل با یه تیپ خیلی معمولی داشتن از تو ساختمون ها می یومدن بیرون

البته این عکسها مال روز بعده که اصلا اون جمعیت نبود، راستش روز اول من یکم انقدر ازدیدن قیافه ها متعجب شدم که کلا یادم رفت عکس بندازم، در نتیجه این عکسهای دانشگاه فرانسوی ها در روز دومه :

راستش چیزی که بیشتر از همه برای من جالب و هیجان انگیز بود دیدن اینهمه رنگ و قیافه متفاوت توی محیط دانشگاه بود. خب آدم ندید بدید همینه دیگه کسی که کل تمام سال تحصیلیش همش رنگ سورمی و آبی و مشکی دیده و خیلی دیگه خوشرنگش طوسی بوده اینهمه لباس رنگی تو دانشگاه ببینه هاج و واج می مونه دیگه! به قول یکی از همکارهای ما آدم انگیزه می خواد برای هر کاری، اینجام که پر از انگیزه!

مثلا فکر کن با کفش طلایی و شلوار طلایی بیای دانشگاهههههههههههه!!!

اینم عکسی از سر در ورودی دانشگاه فرانسوی ها

اینم یک نمای دیگه از ساختمون دانشگاه فرانسوی و آدمهای اطرافشش

ما دو دفعه برای کارهای مختلف به این دانشگاه سر زدیم که البته تو هر دوبار آبجی کوچیکه ما به خاطر زبون فرانسویش کلی طرفدار پیدا کرد تو استادها و کادر دفتری فرانسوی اونجا. توی این مدتی که آبجی کوچیکه داشت اینور و اونور می رفت توی این دفترها من هم یه گوشه نشسته بودم و آدمها رو نگاه می کردم. راستش رو بگم وقتی اون فضا رو می دیدم اون دخترها و پسرها رو که چه سرخوش و راحت با هم حرف می زدن و می خندیدن و شلوغ می کردن وقتی اونهمه زندگی رو اونجا توی اون ساختمون ها می دیدم ، دلم می خواست که دوباره دانشجو بشم و بیام بشینم درس بخونم !

روز سوم یه سر رفتیم دانشکده ملی ارمنستان که یک چنین سر دری داشت

توش هم دستکمی از بیرونش نداشت، برعکس ساختمون فرانسوی ها که مدرن و نورگیر و روشن بود. این ساختمون یه ساختمون گنده بلند بی نور بود. یعنی آدم یاد دالون های زندان روسیه می یوفته که تو فیلم ها نشون می داد. فوق العاده قدیمی و تاریک.خیلی امکانات اولیه مثل وسایل تهویه رو نداشت

داشتن یک جاهایی از ساختمون رو بازسازی و رنگ می کردن. همینجا بود اتفاقا که دوست آبجی کوچیکه گفت که دانشجو یکجور صنعته براشون چون تعریف می کرد اوایل این ساختمون به این گندگی دوتا دستشویی داشت اما بعد از چند سال با اومدن دانشجو ها انقدر پول داشده که اقدام به بازسازی و درست کردن کلاس ها و دستشویی ها  کرده بودن.

و البته یکی از کشورهای دوست همسایه برادر ی که بسیار در کمک ها موثر بوده همین کشور خودمون ایرانه . انقدر تعداد ایرانی اونجا زیاد بود که مثلا روی در نوشته بودن برای ثبت نام به طبقه  اتاق ۳۰۲ مراجعه بفرمایید.

اینم عکسی از دانشکده موسیقی که چون موسیقی ارمنی هم خیلی معروفه این دانشگاه هم خیلی معروفه البته اگه درست بگم

البته با اینکه اکثر پول رو دانشجویان خارجی می دادن اما هیچ بورس یا تخفیفی شامل حال دانشجویان خارجی نمی شد مثلا همین دوست آبجی کوچیکه سه بار پشت سر هم شاگرد اول شده بوداما هیچ تخفیقی موفق نشده بود که بگیره به این خاطر که ایرانیه

خب دیگه اینم از دانشگاه ها، فکر کنم با یه پست دیگه کل موضوع بسته بشه

خوش بگذره