پراکنده ها!

فکر کنید کارتون اینه که وایسین توی خیابون، فکر کنید کارتون اینه که از ۱۰ صبح تا آخر شب برو بر سرتا پای مردم رو نگاه کنید، فکر کنید که فکر می کنید که خدا شما رو فرشته های سیاه* خودش قرار داده تا خلق الله رو به سمت بهشت هول بدین، حتی شده با کتک. فکر کنید که شما هر شب خدارو شکر می کنید که چه شغل خوبی دارید هم دنیا رو دارید و هم آخرت طبقه آخر بهشت تو قصرید!

خیلی فکر نکنید، چون اون وقت خدای نکرده شما هم می شید یکی از این خواهران توی میدون هفت تیر، که بروبر دخترهای مردم و که اومدن خرید شب عید نگاه می کنن که حتی یک سانت هم از زیر دستشون در نره! اما بامزگیش اینه که یکی چندوقت پیش می گفت که شنیده که یکی از دوستاش یکی از همین خانوم ها رو تور کرده و خانم بعد از کارش می ره با دوست پسرش بیرون!! خداییش اونوقت بگید ایرانیا بی بخارن! از این خلق الله بدجور خوشم مییاد!

۲- آقا یکی بیاد این مغازه نشر ثالث رو از توی مسیر حرکت من برداره! بابا من مگه چقدر حقوق در می یارم ! چرا توجه نمی کنید! یعنی من خسته باشم در حال مرگ که نرم توی این مغازه و یک پاپاسی هم ته جیبم نباشه و همچنین توی حسابم که چیزی نخرم! وضعیته ها! اگه شما تونستید از اونور خیابون رد بشید و در آخرین لحظه نپیچید اینور خیابون، منم می تونم! یکی بیاد برش داره دیگه!

۳- من قبلنا اصلا از این مستر بین خوشم نمی یومد، به قول اصفهانیا خیلی خنُک بود. اما جدیدا وقتی که تو صف تاکسی وایسادم و از توی اون صفحه گنده تلویزیون هفت تیر یه تیکه های کوتاهی ازش رو نشون می دن، بدجور خندم  می گیره . یعنی بلند بلند می خندم ها یا به مدت ۳ دقیقه همیجور من رو تصور  کنید که کله بالا دارم با یک لبخند گنده بر لب وسط میدون برو بر تلویزیون نگاه می کنم! حالا اینکه من پیشرفت کرده سلیقه هنریم یا نه ، خدا داند!

۴- آقا کی به این جناب ابی خان گفته آهنگهای قدیمی و مورد علاقه گوگوش رو بخونه؟ من صدای ابی رو دوست دارم ها! اما خداییش وقتی می خواد شعرهای گوگوش رو بخونه بدجور گوشخراشه!در حدی که من رو از خواب توی ون که بسیار دلچسبه می پرونه و مجبورم میکنه که بزنم Track بعد!

۵- حالا بگید چرا آدم دوساعت داره آهنگ گوش می ده، دقیقا بهترین و دوست داشتنی ترین آهنگ که جون می ده باهاش یک عالمه راه بری، دم در خونه شروع می شه؟ !!!

۶- نشانه های بهار هویدا شد، این نشانه ها از این قرارن:الف) دستکشهایی که اول زمستون خریده بودم گم شد! معمولا هر سال کمی قبل از بهار دستکشهای من گم می شوند. ب) شبها هنگام برگشتن به خانه، لازم نیست از شدت سرما فقط دستت رو بزاری روی زنگ و فشار بدی! بلکه می تونی با آرامش دستت رو بکنی توی کیف و یه نیم ساعتی دنبال کلیدت بگردی!ج) دیشب خانه یکی از دوستان بودیم به شدت بوی مایع سفید کننده و پرده تازه از توی  ماشین لباسشویی در اومده، می یومد. البته که من به شخصه از بین این زوج جایزه همکاری با درجه بالا رو به شوهر خانواده ، می دم! اما خب از اون صحنه هایی بود که فقط دم عید می بینی دیگه!

۷- من دیشب به شدت مست خواب بودم! باسیه همین هر کسی از ساعت ۱۲:۳۰ به بعدهر حرفی از من شنیده کاملا در نظر نگیره!

۸- به هر آدم خیری که یک عدد قالب ساده برای اینجا پیدا یا طراحی کنه، یک عالمه دعای خیر تقدیم می کنیم! چون من به غیر از خرید از نشر ثالث وقت انجام هیچ کار دیگری رو ندارم!

۹- همه پراکنده ها همین الان یا ظرف یک ساعت گذشته متولد شده اند و بیشتر برای این بود که جاوید تا یک هفته گیر نده و به فیروز ه ثابت بشه که من کم و بیش همچنان کودک باقی موندم!

خوش بگذرانید تا من دوباره بیام!

پ.ن: این دوباره یادم اومد چرا همیشه سخترین و دشوارترین و معماوار ترین خرید شب عید خرید باسیه مامان و خواهر های هنرمنده منه ؟ حالا تصور کن تولد مامان آدم ۱۴ فروردین باشه یعنی دوبار مجبوری یک کار سخت رو بکنی !

* : اثرات سنتوری دیدنه! من توی خونمون نقد این فیلم رو ممنوع کردم و به شدت الان رادان دوست دارم! کسی حرفی داره؟ :)