من هر چند وقت یکبار، یک شب رو باید تا نزدیک های ۳-۴ بیدار بمونم! توی اون شبها کار خاصی انجام نمی دم، روی مبل بزرگ جلوی تلویزیونمون دراز میکشم و دوتا کنترل می گیرم دستم و از ساعت ۱۰-۱۱ شب که همه دیگه صددرصد خواب هستن، شروع می کنم به بالا پایین کردن کانال ها تا چندتا کانال خوب پیدا کنم که فیلم یا سریال های مورد نظرم رو داشته باشه و بعد می شینم و نگاه می کنم، بین تبلیغات یکی میرم سراغ کانال دیگه و تیکه ای از اون رو میبینم مگه اینکه این وسط فیلم یا سریال خیلی جالبی به تورم بخوره و خب می شینم همش رو نگاه می کنم!
بعد از رمان،یکی از جادویی ترین و شگفت انگیز ترین چیزی که پدر مادرم بهم معرفی کردن سینما بود! به واسطه این قسمت شگفت انگیز زندگیم بود که تونستم و می تونم بقیه قسمت غیر شگفت انگیز زندگیم رو تحمل کنم ! متاسفانه نمی دونم که دقیق چه کسی سینما رو اختراع کرد و اولین فیلم رو ساخت اما خب می شه گفت من بهش مدیونم !
یکی از انواع بسیار مورد علاقه من ژانر های خانوادگی و عشقی و تخیلیه! به خصوص فیلم های Happy End که هیچ اتفاق بد و وحشتانکی در انتها نمی یوفته! امشب هم یکی از اون شبهایی بود که به شدت احتیاج داشتم مقدار بسیار زیادی احساس عشق و دوستی و خوب بودن و اینکه اگه خوب باشی و راست بگی همه اتفاقهای خوب برات می یوفته و... به خودم القا کنم و اتفاقا ۳تا فیلم عشقی خیلی خوب هم دیدم و الان واقعا احساس خوبی دارم از اینکه مطمئنا اتفاقهای خوبی می یوفته و زندگی می تونه سرشار از احساس های مثبت و عشق به هر چیزو کسی باشه!
خلاصه که فکر کنم آدم احتیاج داره هر یه مدت یکبار که فیلم ببینه تا یادش بیاد که واقعا زندگی سرشار از دوست داشتن و عشق و خوب بودن وجود داره!!
خوش بگذره!
پ.ن : جناب عنکبوت درشت دست و پا ، معذرت می خوام که مجبور شدم بکشمت اما باور کن وقتی تو تاریکی مطلق نشستی و فقط صفحه تلویزیونت که روشنه ، خیلی وحشت می کنی که یدونه عنکبوت درشت دست و پا یکدفعه روی صفحه تلویزیونت ظاهر بشه! البته بعدا فکر کردم که شاید تو هم می خواستی فیلم ببینی اما خب خیلی از نزدیک داشتی می دیدی ! |