من و جنابش و کارت

از اونور خیابون می بینمش! روحم شاد می شه! می رم به سمتش و روبه روش وای می سم ! می گه "لطفا کارت خود را وارد کنید" بهش می گم باشه چند لحظه صبر کن آخه باید از توی کولم اون کیف کوچیکه رو پیدا کنم و بعدش توی اون کیف کوچیکه ببینم این کارت رو کجا گذاشتم آخه می دونی من هر دفعه اینارو یه جایی می زارم ، هر دفعه هم به خودم می گم که جای وسایلم رو مشخص کنم ها ! اما هر دفعه یه اتفاقی می یوفته که یه جای دیگه می زارمشون ، مثلا همین کیف کارتهام الان باید توی زیپ جلویی باشه ها ! اما می بینی که نیست ، حالا باید همه سوراخ سنبه های این کیفم رو بگردم ، ببخشید معطل شدید ها ، همین طوری که دارم توی کیفم رو زیرو رو می کنم نگاهش می کنم ، همچنان بروبر من و داره نگاه می کنه و می گه  "لطفا کارت خود را وارد کنید" که یهو کیف پیدا شد! می گم آهان اینهاش اینم کیف کارتهام! می دونی من خیلی اهل این سوسول بازی و کیف کارت و کیف پول و کیف فلان و بیسار نیستم! اما از بس برای من احتمال این هست که کیف پولم رو یه جایی بزارم و همه زندگیم هم توی کارت های بانکی و کارت شرکت و کارت ملی و گواهینامه ام خلاصه می شه ترجیح دادم اینجوری یه کم ریسکش رو کم کنم! خب بزار ببینم این کارت رو کجا گذاشتم! آهان اینهاش! اینم از کارت خدمت شما!

و کارت رو می کنم توی اون دهن کوچیکش که به جای اینکه وسط صورتش باشه سمت چپ صورتش و هی چراغ می زنه که یعنی این کارت و بده من بخورم! به محض اینکه کارت رو دادم خوش اخلاق شد، و بهم سلام کرد و اسمم رو گفت! البته اینم مثل بچه های شرکت قبلی فامیل من رو یکم اشتباهی می گه که خب دیگه کاریش نمی شه کرد! اما   این  خوش اخلاقیش خیلی طول نکشید! یهو گفت "لطفا کلمه عبور خود را وارد کنید" یعنی تا این کلمه رو نزنی دیگه باهات حرف نمی زنم! تازه خیلی هم بد عنقه چون اگه تا ۳۰ ثانیه نزنی شروع می کنه به جیغ و ویغ و سروصدا که آهای مسخره کردی منو چرا هیچی نمی زنی وقتم و تلف کردی! خلاصه منم که با این اخلاقش خوب آشنام ، زودی اون عدد رو وارد کردم و در حالیکه داشت عدد رو سبک سنگین می کرد براش توضیح دادم که این عدد رو چه جوری حفظ شدم منی که به این راحت عدد حفظ نمی شم!

خلاصه دوباره خوش اخلاق شد و روی صفحش نوشت لطفا مبلغ مورد نظر خود را انتخاب کنید! بهش گفتم ببین من آخه نمی دونم که چه مبلغی رو باید بردارم! همین الان که خدمت شمام یه ۳۰۰ -۴۰۰ تومن بیشتر تو کیفم نیست، راستش باسیه همینه که شمارو دیدم خوشحال شدم! آخه هیچی پول ندارم برم خونمون از اینجا ! نمی شه هم که این ساعت شب پیاده برم که !‌بعدشم امروز به اندازه کافی پیاده رفتم! حالا نه اینکه پول نداشته باشم ها !‌چرا خودتون که بهتر می دونین ! اما از عصر تاحالا هی تنبلیم اومد وایسم و از یکی از همکاراتون پول بگیرم ! هر چی هم پول تو کیفم بود یه جورایی تو راه خرج کردم ، یه فالوده خریدم که اصلا جاتون خالی نبود خیل بد مزه بود! یه چندتام خنزل پنزل دیگه گرفتم و یه هو دیدم که هیچی پول تو کیفم نیست! اینجوری شد که الان اینجام !

می دونین راستش فردا مهمونی دعوتم و قبلشم با دوتا از دوستان قرار گذوشتم اینور اونور خرج داره ها ! مرددم که چه مبلغی بگم خدمتتون ! اگه کم بگم می ترسم باز فردا گیر کنم یه جا ! اگه هم زیاد بگم که وا ویلا! اصلا جنبه پول زیاد ندارم، تو کیفم که باشه دوساعته خرجش می کنم اما پیش شما باشه خب امن تره! حالا نمی دونم به نظر شما چیکار کنم؟ فکر کنم که داشت حوصلش سر می رفت چون هیچ عکس العملی نشون نداد و همچنان روی صفحش نوشته بود "لطفا مبلغ مورد نظر خود را انتخاب کنید" منم گفتم : ولش گفت این دفعه هم زیاده رو انتخاب می کنم ! آخه مثلا اول ماهه آدم اول ماه زیاد زیاد برنداره کی پس بر داره!

دوباره خوشحال شد و شروع کرد به فعالیت کردن، این دفعه خیلی خوشحال تر بود، چون اون رقص کارتها رو اجرا کرد که هی دونه دونه یه کارتی می یاد و می ره و غر می ده و زیرشم نوشته می یاد ، داشتم بهش می گفتم که راستی می دونستی از تو باهوش ترم اومده ، ناراحت نشیا اما خودم باهاش کار کردم ، دست که شیشه اش می زنی می فهمه که چی می خوای و دیگه لازم نیست هی دگمه بزنی ! شمام یکم بیشتر درس خونده بودی شاید باهوش تر شده بودیا! خلاصه یهو یه پیره مرده یه دونه خودکار قرمز از اینها که من خیلی بدم می یاد داد دستم! یکم بهش نگاه کردم و یکم به خودکاره و با خودم فکر کردم که حوصله ندارم باهاش سرو کله بزنم، در نتیجه گفتم چند؟ گفت ۱۵۰ تومن ! منم دست کردم تو کیفم و اولین ۱۵۰ تومنی که پیدا کردم دادم بهش! پیره مرده بهم نگاه کرد و گفت مرسی دعا می کنم ازدواج کنی و رفت!!

در همین هین یهو انگار که از چیزی ناراحت شده باشه کارت رو پوف کرد بیرون و رو صفحه نوشت "از بانک صادر کننده شما پیغامی دریافت نشد" من و می گی بحتم زد. گفتم یعنی که چی مگه مشه؟ بابا تروخدا ، من که اینهمه توضیح دادم که چه اتفاقاتی افتاده خودت که دیدی همون 400 تومن 150 تومنشم دادم به این آقاهه ، حالا یعنی چی که دریافت نشد، بابا من کلی با شما آشناییت دارم ، حالا نه خودتون ، فک و فامیلتون که می شناسن من رو ، یه 4- 5 تاشون رو هر روز صبح کله سحر می بینیم تازه کلی با هم کار می کنیم، کلی مراوده داریم. اونوقت این رسمشه که شما اینجوری برخورد کنی اونم الان که من مشکل دارم! اما انگار نه انگار که داری چیزی می گی شروع کرد به سروصدا که یعنی کارت و بردار منم سریع برش داشتم چونکه می دونستم یکم زمان بگذره همین کارتم قورت می ده و دیگه برو خر بیار و باقالی بار کن و کل اخر هفته رو باید بدویی دنبال کارته تازه پول هم نداشته باشی!   

یکم دیگه وایسادم نگاش کردم بلکه شاید یکم شرمی حیایی چیزی بکنه اما بر و بر وایساده بود و من رو نگاه می کرد و باسیه اینکه بیشتر لج من رو در آره چراغشم خاموش روشن می کرد که یعنی من آماده کارم، جون عمه اش!  

کل جیبام رو گشتم و 300 تومن گیر آوردم که خب به هر حال یه مسیر رو می شد باش رفت و من دوتا مسیر پیش رو داشتم، چاره ای نبود مسیر اول پیاده رویش ساده تر بود ، پس دوباره کوله رو انداختم رو پشتم و پشتم رو کردم به جناب بی ادبش و راه افتادم و به این فکر کردم که حتما صبح اول صبح کاری چغلیش رو به فک و فامیلش می کنم تا بفهمه با کی طرفه!