خواب نوشته های یک دوست!

خب این یه پست سفارشیه! از اون کارها که خودتم دوستش داری انجامش بدی و در نتیجه وقتی یکی دیگه پیشنهاد می ده سریع قبولش می کنی!  

تو اس ام اس های ولنتاینی که رد و بدل می شد یکی بود با مضمون اینکه دوستی مثل سیمان می مونه که هر چقدر بیشتر بمونه ، سفتر می شه اما به هر حال هر گذری اثرش رو می زاره روی سیمان! با توجه به این نظریه اگه دوستی از یک مدت زمانی بگذره دیگه پاک کردنش به قول خارجی ها impossible ، که خب این مدت یه چیزی حدود 5-6 سال می تونه باشه یعنی اگه با یکی 6 سال مداوم دوست بودی دیگه اون آدم تو زندگیت موندگار شده! حالا من حدوداً 12-13 سال پیش روز اول، دوم راهنمایی توی حیاط یا کلاس با عجیب غریب ترین انسان اون موقع دوست شدم که این جریان تا حالا ادامه داشته ، دیگه مال ما از سیمان سفت گذشته، بهترین لذت دنیا همیشه بحث کردن با این موجوده برای من ، بهت انرژی عظیمی می ده از اطلاعات و تخیل و عرفان و دین در آن واحد! 

خب ما همیشه نوشته های چپندر قیچی بچگیمون رو به هم نشون می دادیم و برای هم می خوندیم و هردو هم رو به سادگی درک می کردیم کاری که بقیه آدمها خیلی راحت انجامش نمی دادن، منظورم درک دوتا موجودی که بیشتر فکرشون تو رویا و بالای ابرا بود تا رو زمین.   

و حالا این دوست ما بعد از مدتها به این نتیجه رسیده که نوشته هاش رو به معرض دید عموم هم بگذاره باسیه همین یه وبلاگ زده!  یه دونه خواب نوشته های یک ذهن!

می تونم بگم نوشته هاش شگفت زدتون می کنه، نه به خاطر اینکه خیلی خوبه ، بلکه به این خاطر که همیشه یک اتفاق غیر منتظره توش وول می خوره! به همین خاطر این وبلاگ پیشنهاد سر آشپزه برای این هفته! امیدوارم خوشتون بیاد، راستی کامنت فراموش نشود ها!! قراره به ازای هر کامنت یه پولی به من بده که بعدا با هم حساب می کنیم!