یه کم هم جدی بشیم !
خوب قبل از اینکه سلسله ما جراهای بیابون گردی رو شروع کنیم ، یه نکته جدی بگم ، چون بعد از این ممکنه خیلی چیزا شوخی باشه و یا فقط داستانی ، اما تو این مدت به خاطر نوع پوششی که من باید اونجا داشته باشم ، به این موضوع فکر کردم و به نظرم اومد خانم هایی که بر مبنای اعتقادات خودشون نه به خاطر جبر زمانه یا موقعیت اجتماعی و یا خانواده شوهر و هر دلیل دیگه ، صرفا بنا بر اعتقاد قلبی خودشون این نوع پوشش ، یعنی چادر رو انتخاب کردن از لحاظ من خیلی قابل احترامن و آدمهای موفقین تو زندگیشون ، چون خیلی مهمه که آدم به یه چیزی انقدر اعتقاد داشته باشه که هر سختی رو تحمل کنه .
من قبلا هم چادر سرم کرده بودم اما فقط دم حرم و توی حرم . اونجا خیلی راحت و ساده بود برای همین دفعه اولی که اومدن بهم گفتن ، شما باید چادر سرتون کنین خیلی به نظرم وحشتناک نیومد . اما وقتی رفتم اونجا و دیدم باید با چادر راه برم ، کار کنم ،غذا بخورم ، فرم پر کنم وحتی پالتومو از زیر چادر در بیارم و بپوشم ، اونوقت فهمیدم که خیلی هم کار راحتی نیست ! پوشش سختیه و خیلی مهمه که توی دنیای راحت طلب امروز یکی این پوشش رو برای خودش انتخاب کنه ، اونم یه دختر ، به خاطر اعتقاداتش اینکار و بکنه . برام جالب و قابل احترامن !
و متاسفم که توی مملکتی زندگی می کنم که برای پول در آوردن مجبوری چادر سرت کنی ! یا هر دلیل دیگه ای غیر از خودت و اعتقادت !
و خوشحالم که دوسال با آدمی زندگی کردم که سر همه اعتقاداتش وایساد از اعتقاد به زیاد بودن شهریه یا بد بودن استاد و یا اعتقاد به دینش ! و خیلی های دیگه که هستن و سر اعتقاداتشون وای می سن اعتقادی که می دونن درسته حالا هر چی هست !

همین !
خوش بگذره