اعترافات یک وجدان آگاه

یک روزنامه نگار هلندی بعد از خوردن چند تا دونه شکلات از خودش شکایت کرد ، البته نه به خاطر اینکه کالروی بدنش زیاد شده بود و زیانی بهش وارد شده بود ، بلکه  برای اینکه فهمیده بود که این شکلاتها حاصل کار اجباری کودکان در مزرعه های آفریقاست !

در همین رابطه من هم امروز می خوام اعترافی بکنم ، البته چون تو این مملکت قانون درست حسابی نیست و یه وقت دیدی رفتم از خودم شکایت کردم ، الکی الکی انداختنم زندون ، فقط اینجا اعتراف می کنم که وجدانم راحت باشه ;)

خوب من اعتراف می کنم که امروز باعث آلودگی شدم : من به عنوان یک عنصر معلوم الحال ، و در راستای ارضای حس رفاه خواهی خودم به جای استفاده از وسایل نقلیه کنسرو سازی و یا استفاده از تاکسی های کمیاب و در نهایت به جای حرص خوردن از دیر رسیدن به اتوبوسهای زیر زمینی ، به جای همه اینها از وسیله شخصی راحت ولی آلوده کننده خود استفاده کردم و به عنوان یک تک سرنشین امروز در شهر تردد کردم و باعث شدم هوا تیره تر بشه ، مردم دود بیشتری استشمام کنن ، ترافیکی بیشتری در سطح شهر به وجود بیاد ، باعث شدم آمبولانسهای بیشتری دیر به بیمارستان برسن و آدمهای سالخورده بیشتری از ترس خفگی در خونه هاشون بمونن !
البته در دفاع از این حرکت غیر بشر دوستانه و ضد زندگی در هوای پاک ، هیچ حرف خاصی ندارم اما دلایلی مانند دیر ازخواب پاشدن ، خستگی از انتظار برای رسیدن وسایل نقلیه کنسرو سازی و دوست ناباب (ایشون یادمون دادن که با وسیله شخصی هم می شه رفت بیابون !)  باعث این اتفاق شد که البته جزای آنرا هم دیدم و هرچقدر صبح به راحتی مسیر را طی کردم بدون اینکه  ذره ای از ترافیک مشهور نواب یا میدان توحید را زیارت کنم، بعد از ظهر و در راه برگشت ماندن در یک ترافیک دو ساعته و حرکت مو رچه وار ماشینها ، به قول گفتنی ، همچی دماری از روزگار ما در آورد که نگو !
در انتها از این حرکت غیر اخلاقی خود ، کاملا شرمنده ام ، اما به علت اینکه مشکلاتی که در بالا برشمردم همچنان باقی است ، برای عدم تکرار این حرکت شنیع اما دوست داشتنی ، هیچ قول خاصی نمی دهم !

فقط اگه می شد که آدم صبحها با وسیله شخصی بره ، بعد از ظهر با مترو ،خیلی بهتر بود ;)

در انتها از اینکه به اعترافات یک مرفه بی درد (البته الان دیگه بی درد نیستم چون از بس کلاج گرفتم زانوم درد می کنه!) گو ش دادین کمال تشکر را میکنم !

با آرزوی هوایی سالم ، وسایل نقلیه عمومی سر وقت تر ، تاکسی های خطی بیشتر و کلا زندگی بهتر ، فرزند کمتر !

پ.ن : راستی دوستانی که می رن سوغاتی شکلات می یارن دقت کنن که می تونه چه عواقبی داشته باشه این کارشون ;) البته من آخرین دلیلی که بخوام به خاطرش از خودم شکایت کنم خوردن شکلاته ! D: