یکم خزعبلات !
آقا می خواستم یک متن گنده بنویسم در باره جنگ و کلی فغان و داد که من جنگ نمی خوام و کلی آه سوزناک و حرفهای نوستالژیک دیگه .. اما یه گپی با دوستان سیاسیمون زدیم فرمودن شما عقلتون نمی رسه ، قرار نیست هیچ خبری بشه ، همه مواظبن آب تو دل شما مردم تکون نخوره ، بعدشم اومدم این آهنگ وبلاگم رو گوش دادم ، دیدم اصلا به اون متن نمی خوره ، بعد باید این آهنگ رو هم عوض کنم که اصلا الان نمی خوام اینکارو بکنم ، از آهنگ بسیار بسیار خوشم می یاد با وجود اینکه به قولی بسیار خز است ! برای همین بی خیال متن سوزناک در مورد سیاست و مملکت و اینا شدم !
حالا اینکه عید هم داره کم کم جولو پلاسشو جمع می کنه ، تعطیلات دو تیکه ما هم رسید به قسمت دومش و فعلا تو خونه یه چند روزی هست که پلاسیم ، از خواجه حافظ شیراز پنهان نیست از شما هم پنهان نباشه مادر خانومی و آقای پدر اینجانب رفتم حج و ما سه تا دانشمند تو خونه موندیم تنها ! در نتیجه بسیار دلمان تنگ شده و خونه بس سوت و کوره . سوت و کور محبته ! واقعا هیچ وقت سایشون کم نشه ! که بس سایه آفتابی خوبیه !
و خبر آخر اینکه آقا ما هم خاله شدیم و من به شخصه اولین موجود کوچکیه که از اول کوچلوی کوچولو بودنش تا الان که دیگه باسیه خودش مردیه رو تا حدی شاهد بود م از همه جالب تر اون ضربیه که دفعه اول از طرف ایشون به ما رسید بسیار بسیار هیجان انگیز بود . خلاصه که کوچولوی ناز تولدت مبارک مامان بابات باشه که کلی با هات دارن حال می کنن و مبارک همه این خاله و عمو های رنگارنگی که داری ! یه 7 سال دیگه که 10 فروردین اومدیم تولدت باست تعریف می کنم که وقتی دیدمت چقدر بامزه بود و چه جور همه سرو دست می شکوندن که تو جات راحت باشه و آب تو دلت تکون نخوره !

همین دیگه ما همچنان داریم از زندگی لذت می بریم و راستی یادتون باشه خیلی به حرف این سیاسیون گوش نکنید و حتما هر جوری که بلدین دعا کنید که همه چیز به خیر و خوشی بگذره و این مملکت همینجوری بمونه !