وقتی بیابون بشه دشت و من دپرس باشم !
بد فرم بهار شده ، همه صحنه های مورد علاقه من داره هر روز دیده می شه ، درختهای کنار اتوبان مدرس (شمال به جنوب) که تو زمستون نوک همشونو می چینن ، و تو بهار وقتی از بغلشون رد می شی ، سر تا پاشون (حالا نه دقیقا تا خود پاشون ولی اکثر بدنشون !) سبز شده ، یه سبزی جالبی داره ! صحنه جالب روییدن جوونه ها رو ی درخت وقتی می بینی کل شاخه چوب خشکه و سرش یه موجود نوک تیز سبز زده بیرون ، داره از تو پوسته سخت خودشو می کشه بیرون و بزور می خواد بگه :"اوی ما هم هستیم!" یا دیدن یک عالمه از این گلهای زرد کوچیک که از لابه لای نرده های خونه ها خودشون رو بزور می ریزن بیرون تا هر رهگذری که رد می شه با غرور ،بهش فخر بفروشن که :"ببین ما چقدر خوشگلیم! " و اون گلهای بنفش شکل خوشه های انگور که از همه دیوار ها می رن بالا و خودشون رو از اون بالا آویزون می کنن پایین و با شیطنت به بچه های مدرسه ای می گن :"اگه تونستی مارو بگیری!" خلاصه که زمین و هوا و ماه و خورشید و باد و بوران در تلاشن که ما رو بهاری کنن و هیچ کاری تو یک روز بهاری سختر و دلخراش تر از نشستن پشت کامپیوتر و کارکردن نیست!

خب بلاخره همه جینگولک بازی ها و ننه من غریبم بازی های ما به نتیجه نرسید و هفته پیش با نامه رسمی به ما ابلاغ کردن که هر بلایی هم می خواد سرتون بیاد،بیاد ! پاشین برید بیابون! و ما هم شنبه رفتیم و دیدیم نه بابا بیابون کجا بود ، شده دشت ! یه دشت سرسبز خوشگل با یه آسمون باحال و باد خوب! اما چون طبق اصل حالگیری ، هیچ چیزی کامل نیست ، قسمت بدش این بود که بیرون باد می یاد و هوا بس ناجوانمردانه زیبا ! اونوقت ما تو یه ساختمون نشستیم که هیچ پنجره ای نداره و صرفا باید تصور کنی که هوا بیرون چقدر خوبه ! واقعا بلانسبت این معمار های گرامی ، اما یکم IQ زده معمار این ساختمون ،فکر نکرده ساختمون به این گندگی بیشتر از یدونه پنجره می خواد که این همه آدم بتونن هوا تنفس کنن ! ! !
خب چیز دیگه ای نمونده که من غر بزنم ، فقط اینکه هوا عالی برای اینکه بشه زندگی کرد ! حتی تو این دنیای وارونه وارونه ما !
خوش بگذره