من و مامانم و امرسان*

متنفرم ، از باند بازی متنفرم ، از تیم من تیم تو متنفرم ، از حرفهای در گوشی که وقتی رد می شی آروم می شه متنفرم ، از اینکه هیچ وقت نمی تونم تو هیچ تیمی باشم متنفرم ، از اینکه همیشه بین دو تا صندلی^ نشستم متنفرم !
از اینکه به خاطر پول می رم سر کار متنفرم ، از اینکه راحت سرم کلاه می ره متنفرم ، از اینکه زود عصبانی می شم متنفرم ، ازاینکه به خاطر تنبلیم تکون به خودم نمی دم متنفرم ، از اینکه هزارتا کار هست که می خوام انجامشون بدم و وقت نمی کنم متنفرم !
از اینکه گنده تر از خودم بنظر می یام متنفرم ، از اینکه شلوغ تر از خودم بنظر می یام متنفرم ، از اینکه خونمون قرنطینه است و می ترسم که کسی اینو بفهمه متنفرم ، از مدیون بودن به دیگران متنفرم ، از دوستی هایی که شکل نمی گیره متنفرم !
از حرفهایی که رو زندگی آدمها تاثیر می زاره متنفرم ، از حرفهای خاله زنکی متنفرم ، از لذت حرف زدن پشت سر متنفرم ، از اعتماد کردن متنفرم ، از قانونی که بر ضدت بکار می ره متنفرم ، از سادگی که تا سر حد مرگ متنفرم !
از اینکه اینجا غر بزنم متنفرم ، از اینکه متنفر باشم هم متنفرم !!

خب حالا که تنفرهارو نوش جان کردین ، دوتا پیشنهاد خوب دارم : یک این توکای مقدس رو از دست ندین که همون توکا نیستانیه و وبلاگش سر دو روز من رو معتاد کرد به صورتی که هر روز یا روزی دوبار مصرف می کنم !
این خانم شاذه که به قول خودش اگه داستان عشقولانه دنباله دار می خوایین می تونید برید سر بزنید و با خیال راحت داستانهاش رو بخونید چون که به معنای واقعی Happy End هست و می تونید یه مدتی باهاش خوش باشید!

در ضمن من همچنان متنفرم ، تا اطلاع ثانوی که هوا بهتر بشه !
پ.ن : *اینم عنوان یه تبلیغ بود تو رادیو که بچه هه این قسمتش رو بامزه گفت هیچ ربطی هم به هیچی نداشت!

^ این عبارت نشستن بین دو صندلی ابداع آقای ناصر غیاثی که الان حوصله ندارم بگردم لینک مطلب مستقیم رو پیدا کنم ولی ایشون به ایرانیهای مهاجری می گن که نه می دونن ایرانین نه خارجی و بین دو فرهنگ گیر کردن !