از طرف گلیب یه جواب خیلی باحال درباره یکی از نوشته هام که درباره عشق بود دریافت کردم ٬ جواب که نه درواقع منم همینو می خواستم بگم اما این دقیقا همونه این خود خود چیزیه که من می خوام بگم و بهش اعتقاد دارم البته اعتقاد به یه چیزی تا عمل بهش خیلی تفاوت داره مرسی گلیب جونم (به قول اودیسم دونقطه ستاره :*)
یا لطیف
عشقی جدا از معشوق
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و ازبی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است.
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت:" اما عشق تو به دخترک چه ربطی به او دارد؟"
شاگرد با حیرت گفت:" ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!!."
شیوانا با لبخند گفت:" چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هر کس دیگر هم جای دختر بود، تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی. معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور یابد! به همین سادگی!"
مبارکه من که خیلی خوشم میاد میام اینجا و نوشته های تو رو میخونم اول چون تقریبا میشه باهاتم خوندن این نوشته ها یه حس جالبی داره و بعدشم که کلا از مدل نوشتنت خوشم میاد (حضوری عرض کرده بودم خدمتتون)