خب دیشب یهویی یکی تو یه جمع شدن چند نفره بعد از یکسال، گفت که وبلاگم رو می خونه! بعد جالبه که آدم یه دوستی رو بعد یه سال برای ده دقیقه ببینه و طرف بگه هی من وبلاگت رو می خونم ها! با اینکه نمی نویسی اما هی کم کم پست هاش رو می خونم. بعد از دیشب تا حالا این افتاده تو کلم که بیام دوباره اینجا بنویسم. یه اتفاقهای یهویی اینجوری تو زندگی جالبن کلا!
خب برای شروع دوباره اینجا یه نظریه جدید دارم، چون وقت و دوربین هیچ کدوم جور نشد، فکر کردم که خب از همون چیزهایی که داریم استفاده کنیم. یعنی دوربین 3.2 مگا پیکسل این گوشی جینگولمون رو می گیریم جای اون دوربین خفنه که قرار بود بگیرم وباش عکاسی کنم، وقت های اینور اونور رفتنهامونم می گیریم جای اون وقت آزادی که قرار بود داشته باشیم و چیزهای جالب تولید کنیم.
بعد اینجوری که می خوام اینجا یه چیزی راه بندازم تو مایه های what I enjoy in This Life و خب چیزی که من بیشتر از همه ازش enjoy می کنم معلومه که چیه : غذا ! حالا شاید چیزهای دیگه ای هم بهش اضافه شد اما فعلا از غذا بخصوص از غذاهای توی رستوران ها شروع می کنیم تا ببینم بعدش چی پیش میاد. این بیشتر یه جور تبلیغه تا اینکه وسایلش مثل فضا و اینا درست بشه، یکم هم یه دستی به سر و گوش اینجا بکشیم.
برمی گردم، حتما!
من خوشم اومد. خیلی خوب بود ..
نمی دونم چرا!
شاید چون یه همچین چیزی برام پیش اومده بود!
هی ! من تو رو میبینم ها!