چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

یوبوست فکری ! (عنوان بهتری پیدا نشد )

وقتی حرفی برای گفتن دارم و اهمال می کنم که بنویسمشون ٬ می ذارمش گوشه ذهنم ذخیره بمونه تا بعدا بیام و بنویسمش . وقتی که این حرفها تعداشون زیاد بشه دیگه اون گوشه ذهنم جا نمی شن شروع می کنن نقاط دیگه رو هم اشغال کردن و بعد می رن قاطی فکرای دیگم می شن . قاطی کارهای روزمرم ٬ فکرهای آیندم ٬ خاطرات گذشتم . توی همش نفوذ می کنن و کوچکترین جایی پیدا کردن خودشون رو اونجا جا می کنن . اونوقته که Overflow می شم . فکرام با بقیه چیزا قاطی می شه و بعضی وقتها از پس مرتب کردنشون بر نمی یام و تنها راهش اینه که با حرف بزنم و همه رو بریزم تو مخ یکی دیگه یا اینکه بشینم مثل بچه آدم و خودکار بگیرم دستم و هرچی تو ذهنمه بنویسم تا اینکه اون فکرا از همه جاهایی که تو ی مغزم قایم شدن بیان بیرون و هی یواش یواش بیان توی کاغذ و اونجا خودشونو اثبات کنن .

ولی وای به حال اون روزی که یه فکری مدت زمان زیادی اونجاها خودشو قایم کرده باشه . هرچی فکر کنی و فشار بیاری که بیاد رو کاغذ نمی شه . بدبختی اینه که آدم فکررو به طور کامل فراموش هم نمی تونه بکنه همش یه هاله ای از اون یادشه و تو فکرش وول وول می خوره اما خود اصل ماجرا یه جایی گم شده و تو هی باید حالا زور بزنی که از اون ته های فکرت اونو بکشی بیرون !

خلاصه که اگه الان دیدین نوشته های بعدیم یه ذره گنگه چون اینا هاله های از فکره که خیلی سعی کردم که اون اصل ماجرا رو بکشم از توش بیرون . حالا اینکه نتیجه چیز قابل قبولی هست یا نه دیگه باشما !

تا من باشم که از این به بعد هر وقت یه فکر ناب می یاد تو کلم سریع یه جایی بنویسمش که بعدا اینجوری گیرم نندازه