خداییش شما بگین ؟ آخه مگه من چی می خوام یکم آزادی ، آزادی که بزاره ساعت ۱۲ شب زیر نور مهتاب بزنم به کوه ، برم تا صبح با آتیش و رفیق و کاپتان بلک حال کنم ،موزیکشم خوب باشه ، ماه هم که هست ، شعری باشه و چایی داغ چسبون . سکوت نصفه شب . صبح بیام خونه هیچکی هیچکی نباشه که بگه کی و کجا و چرا ؟ بخوابم تا لنگ ظهر و سرخوش پاشم ، غذایی سر پایی بخورم و بعد بنویسم از همه چیزهایی که می شه داستانی تو مخم ،هان ! چی می شه؟ من امشب بیرون بودم عجب ماهیه، عجب ماهیه امشب تو آسمون! بعضیام نالوطی بازی در اوردن امشب یادشون باشه.
خوش بگذره با مهتاب !
۸۵/۱۲/۱۲
این متن رو توی یادداشت های چرکنویس من بود، الان دقیقا یادم نیست که جریان اصلا چی بوده، اما جالبه! برای همین می زارمش اینجا چونکه فعلا برای پست بعدی یک فکرهایی تو سرم دارم که تا پیادش کنم ممکنه یکم طول بکشه!
چرا پست بعدیت طول میکشه؟
چرا؟
سلام
یه سوال بی ربط ! این پستو چرا ویرایش کردی فقط نوشته که بالا بود رو آوردی پایین !!! چیزی هم نه اضافه شده نه کم !
موفق و پیروز باشید
جاوید
خب اولا که چرا یه چیزهایی تو متن آبی عوض شده! اما دلیلش این بود که من می خواستم نوشته های متن سیاه بیشتر به نظر بیاد و اون متن آبی یه توضیح باشه ،بعد از اینکه بروز کردم با حالت اول دیدم این برعکس شده و متن سیاه خیلی تو چشم نیست برای همین روز بعد جاشون رو عوض کردم!!
خوش بگذره
آهنگ بلاگتو دوست دارم ... خودتو نه!!!! D:
خبر داشتم که به من لطف دارین شما! اما نه دیگه تا این حد!!!
منم می خواممممممممم (گریههههههه)
شب و مهتاب و پیاده روی و کوه و دشت و یه امنیت دلپذیر!
سلام اگه قرار باشه که همه آزاد آزاد هر کار دلشون می خواد کنن اونوقت دنیا سر سه سوت می ریزه به هم که!