چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

ای مادر ایران زمین ما !

یکی از دوستامون رفت !

حتی شنیدن صداش پشت تلفن برای چند لحظه ٬ اینکه می گفت بهتر بود اونجا بودم توی مهمونی خداحافظی، و من نبودم ،‌به اندازه کافی وحشتناک و دردناک بود. حتی با اینکه به قول یکی شاید ما هر چند وقت یکبار همو می دیدیم ٬ شاید هر ۲ ماه یا ۳ ماه یکبار . ولی شنیدن و دیدن این رفتنها دردناکه . اینکه این دوستمون رفت٬ اینکه یکی دیگه داره ۵ هفته دیگه می ره ٬ ویزای اون یکی تازه اومده تا ۲ ماه دیگه باید بره و یکی دیگه هم می خواد اول july یا ژانویه یا هر ماه کوفتیه میلادی دیگه بره !

دیدن عکسهای ۳ سال پیش٬ وقتی می بینی یه سری آدم که توی اون عکسها بودن ٬ دیگه نیستن. اونایی که از اون موقع تا حالا تبدیل شدن به یه آیکون گرد زرد با یه لبخند بزرگ که هی خاموش و روشن می شن. از این طریقه که می فهمی زندن نه اینکه دقیقا بدونی که حالشون چطوره . فقط چون اون آیکون روشنه پس اونا هنوز توی این کره خاکی هستن ! و هی به تعداد این آدمهایی که از تو عکس تبدیل به یه دایره زرد توی Yahoo مسنجر می شن٬ اضافه می شه و هی تو باید منتظر آدمهایی باشی که فارغ التحصیل می شن ٬ سربازیشون تموم می شه و آماده می شن که برن٬ که دنیای بهتری رو بسازن که به همه آرزوهای دیرینشون برسن که شانس خودشونو یه جای دیگه امتحان کنن . چون اینجا دلش نمی خواد بچه هاشو نگه داره چون  مادر ایران زمین ما دیگه جای فوق العاده برای رشد استعدادهای ما نیست چون دیگه به اینکه تو از یه دانشگاه خوب با یه معدل خوب فارغ التحصیل بشی ارزش نیست اینجا تازه داره یه ضد ارزش می شه چون هر جا بری میخوان خوردت کنن برای اینکه بهت ثابت کنن هیچ پخی نیستی .

دیگه اینکه مدرکتو بگیری و بری فوق بخونی و یه پروژه سنگین برداری و دکترا بخونی باعث پیشرفت علمیت نمی شه٬ چون مسخره ترین کار اینجا درس خوندن و تحصیل کردنه . اینو دیگه یه بچه دبیرستانی هم می دونه و به مامانش می گه ببین فلانی و فلانی تو فامیل که دیپلم نصفه دارن و حالا تو کار ماشین وردست باباشونن و کارشون گرفته نون تو این کاراست. چیه مهندسه بی کار!

الان دیگه می خوای بری دانشگاه تهران باسیه اینکه راحتتر بعدش از اونور پذیرش بگیری نه اینکه راحتتر بعدش بری تو جامعه و باسیه خودت کسی بشی ! خلاصه دیگه الان دنیا اینجوریه ٬ به قول دوستی٬ تو می ری آدمهای جدیدی رو پیدا می کنی و اون قبلیا رو یادت می ره. ولی همیشه وقتی به عکسهای چند سال پیش نگاه می کنی جای یه سری آدمها خالیه ٬ همیشه اثرات دوستیها تو قلبت مونده .

تازه وقتی می ببینی رفتن دوستهایی که هر چند وقت یکبار می دیدیشون باست سخته نگران حال خودت می شی وقتی که یکی از اطرافیان نزدیکت ٬ فارغ التحصیل بشه ٬ جامعه بهش ارزشها شو نده و تازه بهش فشار هم بیاره به نتیجه نهایی برسه که حتما بره (گو اینکه الان هم رسیده باشه !) اونوقته که نمی شه با هیچ آدم جدیدی جای خالیشو پر کرد . از اون روزه که خیلی وحشت دارم و همیشه یه آرزوی محال تو ذهنمه که تا اون روز این مملکت جای بهتری برای نگه داشتن جوونهاش بشه !

یا حق ! (به قول نوید )