چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

چرک نویسهای جادویی

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

خداحافظ دوستم !

من از تغییر می ترسم ٬ چون دوست دارم به اطرافم بچسبم !

هر آدمی دریه نقطه شروع می کنه به ساختن٬ ساختن دنیای خودش. آدمهاشو انتخاب می کنه٬ دوستاش٬ رئیسش٬ همکاراش٬ آدمهارو اونجوری که خودش دوست داره می سازه٬ اونجوری که دوست داره می بینه٬ رابطه هاشو تعریف می کنه : با یکی می خنده٬ بایکی گریه می کنه ٬ با یکی صمیمی می شه ٬ با یکی فقط دعوا می کنه ٬ یکی رو دوست داره از یکی دیگه متنفره ٬ به یکی دستور می ده از دستور یکی دیگه اطاعت می کنه ... و اینطوری دنیای اطراف خودشو می سازه و توش با خیال راحت می شینه٬ اونموقع است که احساس آرامش می کنه ٬ وقتی همه چیز اطرافش تعریف شده است .وقتی می دونه هرکی ٬ هرچیزی کجاس و اون جاش کجاست !

تا اینکه یه روزی می رسه که این محیط امن بهم میریزه . وقتی که یه چیزی تغییر می کنه . یه کسی می میره ٬ یکی می ره مسافرت. یه آدم اضافه می شه ٬ یکی عروسی می کنه . وقتی ایده های تو توی ذهنت عوض می شه ٬ وقتی ایده های یکی از اطرافیانت عوض می شه ٬ وقتی چشماتو باز می کنی و می ببینی یکی از اطرافیانت اونطوری که تو فکر می کردی نبوده . وقتی مسیرها متفاوت می شه. وقتی رابطه ها تغییر می کنه٬ کم می شه٬ زیاد می شه . اونموقع است که اون امنیت اطرافت بهم می ریزه . اونموقع است که آدم احساس خطر می کنه !

وقتی یه چیزی تغییر می کنه٬ برای همه تغییر می کنه ٬ چه اونی که فاعله چه اونی که مفعوله چه اونی که ناظره . همه از این تغییر اثر می گیرن و همه خیلی سریع سعی می کنن محیط امن خودشون رو دوباره بسازن : یکی سعی می کنه اون تغییر رو نادیده بگیره٬ یه جوری رفتار می کنه انگار اتفاقی نیوفتاده٬ انگار همه چیز مثل گذشته است . اون همیشه احساس ناامنی می کنه ولی نمی دونه از کجا و همیشه اون نا امنی رو نادیه می گیره.

یکی سریع تغییر رو تشخیص می ده و سریع سعی می کنه اون قسمت خراب رو ترمیم کنه سریع شریط قبلی رو شبیه سازی می کنه ٬ بایه آدم جدید با یه رابطه جدید. از نظر اون هم اتفاقی نیوفتاده٬ فقط آدمها تغییر کردن٬ نقشها جابجا شدن و اون همچنان تو محیط امن خودش قرار داره. ولی بعضی وقتها بعضی آدمها تو شرایط مشابه ٬ عکس العمل مشابه ندارن اونم بعضی وقتها احساس ناامنی می کنه ولی نمی دونه ازکجا!

و دست آخر یکی هم ٬ آروم آروم تغییر رو می فهمه. شروع می کنه به عوض کردن تعریفهاش. با توجه به تغییر ی که رخ داده دنیاش رو عوض می کنه تا اون تغییر جدید دیگه تو اون دنیا٬ تغییر نباشه . این آدم تو تعریفهاش همیشه جای یه تبصره جدید رو داره تا با هر شرایطی دنیاش امن باشه. اما برای این هم یه تعریف با یک عالمه تبصره ٬ همیشه خیلی امن نیست!

و اینطوری که آدمها نسبت به تغییر عکس العمل نشون می دن یکی ازش می ترسه یکی باهاش کنار می یاد و یکی کلا منکرش می شه.

با این حال همه اینها یا هزاران نوع انسان دیگه ای که وجود دارن دوباره سعی می کنن  همه چیز رو امن کنن ٬ همه چیز را برای خودشون تعریف کنن٬ رابطه ها رو بسازن٬ آدمها رو اونجوری ببینن که می خوان و دنیاشون رو بسازن. اینجوریه که آدمها زندگی می کنن٬ اینجوریه که تغییرات توی زندگی ما اثر می گذاره. و اینجوریه که تغییرات زندگی رو می سازه !

با همه اینها سخت ترین قسمتش رد شدن از یه تغییره و حرکت از یه نقطه امن به یه نقطه دیگه است ! برای همینه که تغییر سخته٬ برای همینه که مرگ٬ مهاجرت ٬ ازدواج ٬ طلاق ٬ دوستی ٬ قهر ٬ فارغ التحصیل شدن ٬ بازنشسته شدن ٬ سرکار رفتن همشون اولش سختن .  و دقیقا به همین دلیل که من از تغییر بدم می یاد .

خوش بگذره!