-
گردش تو کوه و کمر با تنهایی
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 22:52
گفته بودم که شدیدا دلم می خواد بزنم به کوه و کمر ، خوب اتفاق افتاد. بعد از دیدن دوستان دوست داشتنی و تجدید خاطرات دوران استقلالیت و حرفها و کارهایی که قبلا بود و دیگه نیست، روحم تو بدنم آروم نمی گرفت و دیگه جای موندن نبود یه عدد ماشین با یه باک پر ، هم پایی که نیومد و یه نوار خوب همه باعث شدن که در برم ! خط مستقیم...
-
دریچه ای از نگاه دیگران
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 00:48
می دونین وقتی دارین عکسهایی که یک آدم دیگه گرفته رو نگاه می کنین چه احساسیه ! انگار دارین از تو چشم اون نگاه می کنین ، جالبه چون دیگه همه چیز به نوع نگاه عکاس بر می گرده و شما فقط چشمین و همونایی رو می بینید که اون می خواد، یعنی اون مغزه، شما چشمین ! مثلا اگه طرف عاشق جاده باشه ، شما حتما یه خطی از جاده رو همه جا می...
-
پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده مردنی است !
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 22:51
از آنجائیکه از نثر ما بسیار تقدیر شد ، مقداری هم پا تو کفش بقیه می کنیم و اینبار نظم می گیم . حالا اینکه این شعر نو ، سپید ، رباعیه ، من نمی دونم خودتون کشف کنید دیگه : من رو حم را به بند می کشم با شلاقی از جنس میخهای ترس من بر روحم افسار می بندم افساری محکم از جنس چرم احتیاط و می کشمش ، همچون کشیدن افسار اسبی وحشی !...
-
Map Of The Problematique
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 23:52
خوب اینم آهنگ ، بلاخره من یه آهنگ مورد علاقه پیدا کردم ، البته اون دوست گیتاریست اونور آبیمون (ملقب به RZ ) خیلی در بدست آمدن این آهنگ ، بدست آمدن playeresh و بدست آوردن جایی که می شه آهنگ گذاشت ، کمک های بدون اجری انجام دادن که خدا انشاءالله اجرشون بده ، ما که دستمون کوتاهه ! خب توضیح اینکه ، من الان تو همین حالو...
-
برای وقتی که CallerId نبود
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 23:15
فکر کن اگه یه وقت کنار خیابون بیوفتی و بمیری ، دیگه هیچ فایده ای نداره که کسی به موبایلت زنگ بزنه ، چون تو نمی تونی گوشی رو برداری بگی : ببخشید من مُردم ! اونور خط هم نمی فهمه که اگه گوشیتو بر نمی داری یعنی مُردی، چون آدمها معمولا تو اینجور مواقع بیشتر مثبت گرا می شن ، بدترین فکری که می کنه اینه که رفتی WC . پیش خودش...
-
مادر ی بچه اشو دزدیده بود!
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 22:54
مادری بچه شو دزدیده بود ، اون بچه شو از خودش دزدیده بود . مثل اینکه آدم خودشو از خودش بدزده . اونم بچه شو ، پاره تنشو ، نه پاره بلکه همه وجودشو ، از خودش دزدیده بود . مادر فکر کرده بود ، دیده بود به درد بچه اش نمی خوره ، بچه اش بدرد اون می خورد ها ، همه آرامشش بود ، گریه هاش زندگیش بود و خنده هاش برای اون خود بهشت...
-
نقره ای رنگ غریبیست میان دو رقیب...
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 21:35
هیچ وقت فکر نکنین ، آدمها یک رنگن ، هیچ وقت فکر نکنین نقره ای ، نقره ای یه ! می تونه نقره ای باشه از اونا که وقتی دقیق نگاه کنی ، یه پا طیف رنگه . از اول سفیدی که می پوشه تا آخر سیاهی که تنها رنگ Temp وبلاگشه ! کی می گه تجربه مال بزرگترهاست ! خب برید بهش بگید اشتباه می گه ، خیلی ها هستن که با وجود رقمهای کوچیکتر تو...
-
سفر نامه میرزا کوچک خان بالا شهر نشین
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 21:39
از آنجا که امروز ما می خواستیم به اقشار متوسط و درد کشیده جامعه ، کمکی بنماییم و هوای صافتری را به ایشان ارزانی بداریم و نیز چون می خواستیم قدری کنار مردم عادی بوده و با آنها دمخور شویم ، اتول را در خانه گذاشته و با پای پیاده و همراه با مسافرکشها و اتوبوسهای خطی به محل کار آمده بودیم ! در هنگامه غروب هم چون قرار...
-
اصلا اینوری نیا ! اشتباه اومدی ! این پست باسیه خوندن نیست !
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 00:40
آقا جون ، اوضاع خرابه ، بد فرم ، هیچکی هم هیچ کاری نمی تونه بکنه ، کفه ترازوی من بشدت بهم خورده و اوضاع قمر در عقرب ، کیشمیشیه ! تا حدی که دختر دایی و دایی گرامی ما ، لطف کردن فیلم The queen را دادن ، بنده نتونستم تا نصفشم ببینم ، اعصابم نمی کشید ، گفتم بیام وبلاگ بنویسم یک ذره غر بزنم ، البته تو چند روز گذشته ، هر کی...
-
ایرانی باشیم
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 23:36
سامبولی علیک ! خوبین ! می دونم که اینجا بی مزه شده ، همش شده بیابون وکار ، راستش فعلا زندگیم اینجوری شده ، هر چی می دووم اصلا نمی رسم بهش ، به زمان رو می گم ! خلاصه که یکذره اوضاع قاراش می شه ! راستی روز عشقتون مبارک ، حالا چه خارجیش چه ایرانیش ! دیدین ما ایرانیا تا یکی یه کار دیگه می کنه ،یکدفعه یادمون می یوفته که...
-
Supercalifragilisticexpialidocious
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 01:56
خوب به حمد الله مشکل MP3Player هم موقتا حل شد و ما هم ازاین به بعد در مترو گوش جان به ترنم موسیقی می سپاریم ! البته نه اینکه فکر کنید کسی بهم هدیه ای چیزی داده ها ، نه ! هیچ نوع گنجی هم پیدا نکردم و خوب الانم که وسط ماهه و حقوقی هم دریافت نکردم (البته اگه اول ماه بود هم فرقی نمی کرد چون به هر حال به اینکارا نمی رسید...
-
اعترافات یک وجدان آگاه
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 01:31
یک روزنامه نگار هلندی بعد از خوردن چند تا دونه شکلات از خودش شکایت کرد ، البته نه به خاطر اینکه کالروی بدنش زیاد شده بود و زیانی بهش وارد شده بود ، بلکه برای اینکه فهمیده بود که این شکلاتها حاصل کار اجباری کودکان در مزرعه های آفریقاست ! در همین رابطه من هم امروز می خوام اعترافی بکنم ، البته چون تو این مملکت قانون درست...
-
یکم فمینیست بازی الکی !
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 00:32
آقایون و خانومهای محترم دقت کنید کلا بده که دختری با پسری حرف بزنه حتی اگه در این حد باشه که دختره به پسره (که مسئول کپی اون بخشه ) بگه از این کاغذها سه سری کپی بگیر ! حتی اگه اون دختره هیچ نازی نداشته باشه (کلا دختره بدبخت انقدر کار داره که نازش یادش می ره ) حتی اگه کل بدنش رو از فرق سر تا نو ک پا با چادر پوشونده...
-
تفریحات در بیابون !
پنجشنبه 19 بهمنماه سال 1385 10:39
بنا بر اصل حمار اگه یه مثلث قاتم الزاویه داشته باشیم و دو تا بوته رو بزاریم رو زاویه هاش و جناب حمار رو هم بزاریم راس ، ایشون وتر رو می گیرن می رن پایین و اون بوته رو می خورن! حالا براساس همین اصل و بنا بر توصیه اکید کارشناس امنیت شبکه ما ! اگه شما تو بیابون هستید ، میخواین از یه ساختمون برین به یه ساختمون دیگه ، یه...
-
بیابون گردی 2
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 23:00
می دونین چه جوری می چسبه از بیابون ساعت 5 برگردی ؟ اینکه کز کنی گوشه ماشین ، موزیک باشه ، سرعتشم خوب باشه ، تو هم راننده نباشی ! آییی می چسبه ! خدا زیاد کنه ماشینایی که از بیابون می یان شهر ! به علاوه همه دوستانی که هستن ! به لوازم مورد نیاز در بیابون داره کم کم یه MP3 Player هم اضافه می شه ، یعنی مترو که خوراکش MP3...
-
فقط می خوام غر بزنم ، شما جدی نگیرین !
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 22:41
چند روز پیش یه مصاحبه با محمود خروس توی مجله ای خوندم ، ایشون همون دستیار آرایشگاه زیباست و یا الان راننده اتوبوس هدهد ، آدم جالب و بامزه ای ، از خاطراتش که تعریف می کرد . نوشته بود که ما خاک صحنه خوردیم هر کاری بوده کردیم ، از ساختن تراولینگ برای حاتمی تا بازی کردن نقش یه پیرزن تو فیلم دستفروش ، مخلباف ، همه اینکارو...
-
هوا ابری است ، یکسره روی زمین ابری است !
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 23:26
هی من امروز آسمون رو دیدم ! چه رنگی بود ! امروز فهمیدم آسمون خاکستری نیست ، آبیه ! آبی روشن با ابرهای سفید، فهمیدم هوا ی صاف چه بویی داره ، بوی گازوئیل نیم ده بوی شمال می ده ! خیلی خوبه که وقتی خودمون به فکر خودمون نیستیم ، خدا هست که به فکرمون باشه و بارون رو بفرسته تا ما ها هم بفهمیم هوای پاک یعنی چه !! هوا واقعا...
-
ای ایران ای مرز پر گهر !
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 00:21
دهه فجر هم شروع شد ، دهه فجر دوتا حس جالب برای من داره 1- حسی که تو راهنمایی بود یعنی تزئین کلاس ، کنسل شدن کلاس درس و تمرین تئاتر و سرود و جشن (که حتی تو دبیرستان هم اون مزه خوب رو نمی داد و بعدا هم که شد دهه زجر) 2- حس جشنواره فیلم فجر ، تو صف وایسادن ها برای دیدن فیلمهای کارگردان های مشروح ، دلشوره اینکه بلیط بهت...
-
یاد کودکیها هم کرده باشیم !
جمعه 13 بهمنماه سال 1385 14:34
یادتونه ، بچه گیها وقتی یه چیز نو می خریدیم که به سلیقه خودمون بود یا اینکه به سلیقه دیگران ولی خیلی دوستش داشتیم ، وقتی می یومدیم خونه همش نگاش می کردیم و یا وسط شب پامی شدیم که دوباره ببینیمش ، من دقیقا اولین ساعت Swatch که خریدم رو هنوز یادمه که سبز بود و من هر چند دقیقه یه بار نگاش می کردم و از اینکه این به این...
-
سیب نقره ای
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 11:18
دوستی گلدانی است که نشسته است در ایوان سفر و دمیده است در او تازه گلی چار فصلش همه سبز، کاشتی شاخه او عطری از عاطفه در او جاری تارش از ململ عشق پودش از مخمل ابر سینه اش برکه باران بلور دامنش از شبنم پرگوهر بر لب هر برگش نقشی از خنده شیرین بهار از طراوت سرشار بشکند روزی اگر ساقه ای از این گل سرخ دل ما میشکند، دوستی...
-
بیابون چه شکلی است ؟
شنبه 30 دیماه سال 1385 23:28
خوب جونم باستون بگه ، اگه بخوام اونجارو یکذره توصیف کنم تا شمام مثل من بفهمین که جریان چیه ! می تونم اینجوری بگم : یه چند هکتار زمین تصور کنید ، زمینی که بیابونه ، یعنی خارو خاشاک داره . بعد برداشتن دور تا دور اونو دیوار کشیدن ، این یعنی که اینجا صاحاب داره ! بعد خوب مشخصا تو این زمینا ، باید ساختمون باشه دیگه ، سر...
-
یه کم هم جدی بشیم !
شنبه 30 دیماه سال 1385 22:24
خوب قبل از اینکه سلسله ما جراهای بیابون گردی رو شروع کنیم ، یه نکته جدی بگم ، چون بعد از این ممکنه خیلی چیزا شوخی باشه و یا فقط داستانی ، اما تو این مدت به خاطر نوع پوششی که من باید اونجا داشته باشم ، به این موضوع فکر کردم و به نظرم اومد خانم هایی که بر مبنای اعتقادات خودشون نه به خاطر جبر زمانه یا موقعیت اجتماعی و یا...
-
بیابون گردی !
شنبه 30 دیماه سال 1385 22:01
شوخی شوخی ، جدی شد و من هفته ای سه روز می رم بیابون ! یعنی هفته ای سه روز ساعت 6 صبح از خواب پا می شم . (دوستان می دونن این چه عذابیه :) ) یه کوله بر می دارم پر از لوازم مورد نیاز می کنم (شامل ناهار ، خوراکی برای طول مسیر و از همه مهمتر آب چون اونجا خوب بیابونه دیگه ! و کتاب برای وقتی که خوابم نمی بره .) می ندازم کولم...
-
تجویز دوا !
جمعه 29 دیماه سال 1385 02:36
چه احساسی دارین وقتی یکی می شینه جلوی روتون و شروع میکنه بلند بلند احساسات ناراحت کننده شما رو خوندن و بلند بلند بهشون می خنده . دقیقا اینطوری : هه هه هه ... آره هه هه هه . اول احساس می کنی که عجب موجود مزخرفی داره من و مسخره می کنه ولی بعد یه مدت وقتی یکذره درست فکر کنی می بینی که به تو نمی خنده با این احساسات...
-
یک یادگاری !
جمعه 29 دیماه سال 1385 01:42
غ : غزلهایی که می خوانی ، شادی و وفا دارد،رقص آرد ز : زردی خزانم را ، سبزی بهار آرد ، نقشی ز چمن دارد ل : لطف دل پاک تو ، امید به سر دارد، توحید ،ثمر آرد فکر نکنید که خواستم از خودم تعریف کنم ها ، من وقتی دوم و سوم دبیرستان بودم یه معلم ادبیات داشتم که از قضا شاعر هم بودن ، آدم بسیار دوست داشتنی بود و هست و من هفته...
-
سفرنامه های من و همکارام !
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 23:18
اون پروژه خفن بود که صحبتش رفت تو پست های قبلی ، کلید خورد ه و ما هم امروز آلوده شدیم و چون بچه خوبی هستیم ،قبول کردیم که با شکل و شمایل جدید بریم اونجا که به قول بعضیها وسط بر بیابونه ! البته چون از کل پروژه بنده فقط اینو می دونستم که 1) کجاست (اسمن البته نه اینکه رسما) 2) باید چی بپوشم ! در نتیجه امروز قبل از ظهر...
-
غر در روز برفی
شنبه 23 دیماه سال 1385 11:36
از بس این حمل و نقل عمومی ما خوبه ، آدم ترجیح می ده که کنسرو به صورت اتوبوسی بشه ، اما تو سرما وای نسه منتظر تاکسی ! البته وقتی که می خوای از این وسیله خوبه عمومی استفاده کنید تو روز سرد برفی ، اصلا لازم نیست که خیلی لباس بپوشین ، چونکه اونتو به علت فشردگی و علاقه وافر آدمها که به هم می چسبن ، به اندازه کافی گرم هست...
-
فواید کامپیوتر درست کردن
جمعه 22 دیماه سال 1385 23:29
امروز داشتم این کامپیوتر آبجی کو چیکه رو درست می کردم ، که هر یه چند وقت یه باری به سرش می زنه نا خود آگاه و بدون هیچ دلیلی ویروس بگیره و خراب بشه ! نمی دونم من اینهمه می رم تو اینترنت این کامپیوتر محترم آبجیه ما هی خراب می شه . خلاصه نشسته بودم معطل که این ضد ویروس نصب شه ، نگاهم افتاد به چیز میزایی که روی میزش بود و...
-
آخر مرام بازی !
جمعه 22 دیماه سال 1385 03:17
خوب یه ذره هم فرهنگی باشیم ! آقا این باغ مظفر رو دیدین ؟ آقا خیلی جالبه ها با اینکه من از این موجود مهران مدیری یه نمه خوشم نمی یاد ، اما جالبیش اینه که این شخصیتهایی که ساخته تو زندگی روزمره دورو بر ما وجود دارن ! هم فروغ خانم هم نازی ، رو من به شخصه تو دوستام دارم :) باسیه همین می خوام بگم که من یه دوست دارم که شکل...
-
ADSL یا تکنولوژی جدید!
جمعه 22 دیماه سال 1385 00:03
خوب به حمدالله ما به تکنولوژی جدید متصل شدیم و به قول بروبچز داریم حالشو می بریم مثلا! البته کل حالی که بنده به شخصه بردم تا حالا این بوده که به صورت Online بازی کردم :) همینه که می گن ما فرهنگ استفاده نداریم ها ! خلاصه که فعالا اینطوریه ، بعدشم رفتم تو blogger یه وبلاگ دیگه هم ساختم که ازش خوشم می یاد . چون کلا از...